درباره ‘فروشنده’ اصغر فرهادی

تصویر ندارد

درباره ‘فروشنده’ اصغر فرهادی

سینما همیشه برندهایی دارد که بیشتر از همیشه مخاطبان خود به سالن های نمایش میکشد.
بعد از چند سال اصغر فرهادی با افتخار داشتن اولین جایزه اسکار کشورمان؛ ‘فروشنده’ را به روی پرده سینماها آورد.
قبل از دیدن فیلم انواع نقدها و تحلیل ها را در مورد این فیلم خواندم به سالن سینما رفتم.
به عقیده من فروشنده واقعیت محض جامعه امروز ایران ماست.
نگاهی جامعه شناسانه و ریز بین که معیار خود را از دبیرستان ها شروع میکند و به پیرمرد آفتاب لب بام تموم میکند.
ترور فرهنگی؛ جنگ نرم یا هرآنچه که اسمش را بگذاریم که باعث شده غریزه های جنسی در اقشار مختلف جامعه ما به عقده های جنسی تبدیل شوند.
انقدر زندگی معمولمان را در برداشت ها و سکانس های ساده فروشنده دیدم که انگار مستند روایتی از فرهادی به نمایش گذاشته شده بود.
در سرتاسر فیلم موسیقی متنی وجود ندارد و بیان داستان آنقدر موسیقی برای ذهن مخاطب میسازد که جای خالی موسیقی دقیقا همانند جدایی نادر از سیمین هیچگاه احساس نمیشود.
کارگردان هرگز سعی بر گرفتن نماهایی زیبا و فریبا نکرده و مثل متن داستان نماهایش نیز بی آلایش و برگرفته از بطن زندگی ما هستند.
فضاهای هنری و گاه مصموم بخوبی روایت میشود و ای کاش بیشتر به آن پرداخته میشد.
نمیدانم ولی شاید هیچ مردی یا هیچ زنی حتی برای ثانیه ای نخواهد خود را بجای عماد یا همسرش بگذارد.
در این فیلم در ناخودآگاه بروی پیرمرد بازمیشود؛ اما همه و شاید خود من هم مقصر کسی را میبینم که بدون مطلع شدن از اینکه چه کسی پشت در انتظار میکشد؛ در را باز میکند؛ بدون اینکه لحظه مکث کنم که آیا مقصر همان مدیر مدرسه نیست که کتاب ها را درخور دانش آموزان خود نمیداند!
و چقد خوب جوابی میدهد عماد به او که کتاب ها به زباله دان ریخته شوند…
بازی شهاب حسینی و ترانه علیدوستی آنقدر به حضم این داستان و روایت واقعی کمک کرده که بیننده حتی لحظه طاقت این را پیدا نمیکند که خود را جای آنها بگذارد.
دلنشینی بازی علیدوستی که آتش بیداری به دل مخاطب میزد به نظر من همان سکانس صبحانه خوردن است و غرق گریه شدن و شرمساری از گفتن واقعه که به اشک ها و بغضهای آتشین او ختم میشود.
چنگ زدن غریبه به موهای شخصیت اول زن به نظر من حرف ناتمام اصغر فرهادی است و تحلیل آن بر عهده ما که تا کجا باید اجازه دهیم با تهاجم فرهنگی و جنگ های نرم دیگران و نظام نادرست آموزش خودمون تا به اینقدر مردم ما درگیر غرایز جنسی نادرست و غیر اخلاقی شوند.
برعکس خیلی از نقدهایی که بر فروشنده اصغر فرهادی شده به نظر من فروشنده بهترین کار اصغر فرهادی است که به ساده ترین زبان بیان میشود.
و همین بهترین، قطعا مخاطب عام را مد نظر دارد تا مخاطب خاص.
درود بر اصغر فرهادی و کلیه عوامل سازنده فروشنده؛ که اینچنین دلسوزانه و جامعه شناسانه برای مردم از فردای خود سخن گفتند.

امیر بهلولی


منصور خان پورحیدری؛مردی که چهره نیست اما حافظه شد

تصویر ندارد
بارها استقلال را قهرمان ایران کرد و جام باشگاه های آسیا را هم برد…مردی که همیشه رام بود و انگار در سایه

منصور خان پورحیدری…مردی که بدجور نفس اش تنگ شده…هیچ وقت به معنای کلاسیک فوتبالی ها چهره نبود…نه چهره اش فتوژنیک بود مثل ناصر خان نه پست اش هیاهوساز مثل حسن روشن…نه اهل کل کل با تیم رقیب بود نه اهل مرام بازی های خاص علی پروینی…دفاع تیم تاج بی نهایت آرام بود…وقتی انقلاب ایران به پیروزی رسید،باشگاه تاج یکی از نمادهایی بود که باید تخریب می شد…در خبرها هست که مشتی کنگ فو کار به دفتر باشگاه حمله می کنند و آن جا را تسخیر…
خیلی از نشان های این باشگاه در همان زمان گم می شود و در حالی که همه چیز در حال نابودی است پورحیدری وارد مذاکره می شود با انقلابی های سازمان ورزش برای ماندن تاج…
اول از همه بحث نام تیم است…
قرار می شود نام پرسپولیس به آزادی تغییر کند و تاج هم در نهایت به استقلال…اموال مصادره می شود…از استادیوم فرح سابق یا تختی فعلی گرفته تا باشگاه های دیگر…اما پورحیدری در یک چانه زنی طولانی «استقلال» را زنده نگه می دارد…
رنگ تیم با وجود عدم تمایل مسولین همان آبی خواهد بود…رنگی که منسوب به خاندان سلطنتی است…پرسپولیس هم پیروزی می شود و دهه ی شصت آغاز…منصور پورحیدری برای من یکی از نمادهای آرامش و عقلانیت است در فضای متشنجی که یک باشگاه دچارش شد…
او بعدها بارها استقلال را قهرمان ایران کرد و جام باشگاه های آسیا را هم برد…مردی که همیشه رام بود و انگار در سایه…مدافع قدیمی تاج که هرچند جاه طلب نبود و سریع مربی گری تیم ملی را هم با وجود قهرمانی در بازی های آسیایی تحویل داد همان کسی ست که هویت یک باشگاه را حفظ کرد…
او در سخت ترین شرایط تنها بود و آرام…این چهره ها هیچ وقت پوستر روی دیوار اتاق ها نمی شوند اما همیشه در ذهن من دود سیگارش از کنار نیمکت زردرنگ استادیوم آزادی حک شده که به آسمان می رفت و در هیاهوی نعره های شادی و غم گم و گم تر می شد…منصور خان پورحیدری قصه ی یک نسل است که در فضای ملتهب فوتبال ایران توانست چهره نباشد اما حافظه شود…
یک روح باشکوه.
*محمدرضا یزدانی خرم

مراسم افتتاح اورژانس امام حسن(ع) بروجرد

تصویر ندارد


عکس ها سخن می گویند

مراسم افتتاح اورژانس امام حسن(ع) بروجرد


پورحیدری ۲۰ ساله، وقتی منصورخان بازیکن تاج نبود/عکس

تصویر ندارد
منصور پورحیدری فوتبال خود را از تیم دارایی شروع کرد
در ابتدای دهه ۴۰ و طی سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۴ پورحیدری در تیم دارایی بازی می کرد و از این تیم بود که راهی تاج شد. در آن زمان ۲۰ ساله بود و از آن پس دوران طولانی حضور وی در جمع آبی پوشان آغاز شد. تصویر وی را در زمان حضوردر دارایی می بینیم. آن که در سمت چپ وی دیده می شود غلام وفاخواه است. یکی از ستارگان تیم ملی و باشگاه عقاب که او هم در دارایی چهره شد.

پیام پرطعنه رحمتی برای پورحیدری؛لمپن ها فحش می دادند/عکس

تصویر ندارد
کاپیتان استقلال پیامی در حمایت از پدر آبی ها منتشر کرد
مهدی رحمتی در پیامی برای منصور پورحیدری پیرامون افتخارات و خصایص وی نکاتی را مطرح کرده است.
متن پرطعنه رحمتی که اگر کمی با دقت خوانده شود،نکات مهمی درباره آن قابل دریافت است در ادامه می آید:

بروجردی ها مراسم ۱۳ آبان را گرامی داشتند

تصویر ندارد
بروجردی ها مراسم ۱۳ آبان را گرامی داشتند

( قسمت دوم)


گوگل یاهو!