خاطرات یک وبلاگ نویس
اتفاق جالب در عرصه وبلاگ نویسی
برای انتقاد از من و زیر مجموعه ام
قبلش باید با من هماهنگ می کردی!!!
(۲۳)
در این شهر و دیار ما بعضی وقت ها اتفاقاتی می افتد که اگر به جای یک جفت شاخ روی سرمان، دو تا درخت کاج هم سبز کند نباید زیاد تعجب کرد!
به چند دیالوگ گفته شده به نگارنده در روزهای قبل توجه بفرمائید:
– کاش قبل از اینکه مطلبی علیه ما بنویسی با ما هماهنگ می کردی!!!
– شما قبل از اینکه مطلبی بر خلاف میل ما روی سایتت بگذاری، حتما باید به ما یک زنگی می زدی!!!
– اصلا هدفت از این همه مته به خشخاش گذاشتن چیه؟! چرا قبل از اینکه مطلبی بر خلاف میل ما بنویسی با ما هماهنگ نکردی؟!!!
حالا متوجه شدید چه اتفاق جالبی رخ می دهد؟!
دوستانی که مورد نقد اینجانب در نشریات و سایت های تحلیلی خبری، مختلف شهر و استان قرار گرفته اند توقع دارند قبل از انتقاد از زیر مجموعه اداری و فعالیت های شان، تلفنی از آنها کسب اجازه کنم!
احیانا یک دیدار داشته باشیم و گل بگوئیم و گل بخندیم و و اگر اجازه دادند، یکی دو خط نقد، طوری که باب میل آنها باشد بنویسیم!!!
البته احتمالا در اینگونه موارد بیشتر باب میل شان هم خواهد بود که اگر بشود خودشان هم مطلبی مثلا تحت عنوان نقد علیه خودشان بنویسند و در اختیار ما قرار دهند تا فقط وظیفه روی سایت قرار دادنش با ما باشد که دیگر فکر می کنم به این طریق وبلاگ نویسی از دید دوستان ” نور علی نور خواهد شد”!!!
البته یک موضوعی را هم نباید از یاد برد اینکه ظاهر بعضی افراد در عصر ارتباطات، هنوز فرق خبرنگار و وبلاگ نویس مستقل را که حتی یک حبه قند هم از آنها دریافت نکرده را با “پادو”، “نوچه” و “فرمانبر” نمی دانند!