رمان “پژواک عشق”
خانم فوزیه کریمی چاپ شد
با سپاس فراوان
فوزیه کریمی
@@@@@@@
@@@@@@@
آشنایی با خانم فوزیه کریمی
نویسنده بروجردی که بدون اینکه درس بخواند
نویسنده موفقی شد
سرکار خانم فوزیه کریمی متولد، فروردین سال هزار
وسیصد وسی وهفت، در بروجرد، محله ای به نام گوشه گاپله سابق وبهارستان کنونی به
دنیا آمد.
او اگر چه درس نخوانده است، ولی توانست
بنویسد و با قلم حرف های خود را به روی کاغذ بیاورد.
خانم فوزیه کریمی، به سایت فرهاد ۹۰ می گوید:
ما در محیطی زندگی می کردیم که چندان اهمیتی به درس خواندن دختر نمی دادند.
به این دلیل درس نخواندم.
ولی توانستم کتاب بنویسم و تصمیم دارم تا هروقت که زنده
هستم بنویسم؟ این نه به این معنی است از خودم تعریف کرده باشم! این ها را گفتم،
بلکه خود نیز درسی گرفته باشم و تجربیات گذشته را یاد آور شوم، انسان در هر مقطع ای از زندگی می تواند رشد
کند، یاد بگیرد، و با اراده و تلاش خویش اوج بگیرد؛ حتی اگر سال های پایان عمرآدم
باشد، می تواند زمان را به دست آورد!
به هرحال دورانی که باید به مدرسه می
رفتم، نرفتم. ده سالم بود که به کلاس اکا بر رفتم، چه شوق و ماجراهایی داشت، درس خواندن و رفتن به
سرکلاس؟ اما این دوران پراز ماجرا طولی نکشید به پایان رسید.
واقعاً من عاشق کلاس ودرس بودم. شاید برای همین
بود که به دختر محصل های دور و اطراف خود غبطه می خوردم.
سیزده سالم بود ازدواج کردم! به قول معروف، تا بردباری وتحمل، روز های تلخ
وشیرین زندگی را بیازمایم و سختی ها را به چا لش بکشم!
با این همه علا قه بسیاری به مطالعه داشتم.
به هرحال تا به خود آمدم صاحب شش
فرزند، چهار پسرو دو دخترشدم و در این حدو فاصل گه گداری، مطالعه هم می کردم، ولی
همیشه در جست وجوی واژه های صحیح بودم و دست و پا شکسته و به کندی کتابی را می
خواندم.
سال هفتادو شش بود، تصمیم گرفتم بنویسم. بلاخره
با تلاش وکوشش بی وقفه نوشتم. اولین نوشته ام را با عنوان «ندانم کاری من» در سال
هفتادو هشت به چاپ رساندم، داستان کوتاه و
رئال ندانم کاری من، تهران در مجله فرزند سالم چاپ شد. نا گفته نماند این، با همت
برادرم حمید بود که با تشویق و در کار به چاپ رساندن این داستان، دریچه ای از
دنیای نویسندگی را به روی من گشود.
سپس ننه بی گل را که وقعه ای از زندگی
و منش، مردم وگوشه هایی از فرهنگ کشورمان هست را نوشتم. سال
هشتادو دو بود، رمان ننه بی گل به
چاپ رسید. این رمان با موفقیت هایی نیز رو به رو
بوده است. درآن سال ها یعنی از هشتادو سه تا چهار، مطالب زیادی هم در هفته نامه پیغام به چاپ
رساندم.
این اشاره ای بود به زندگی فوزیه
کریمی، نویسنده رمان قلب سرخ، ننه بی گل، اشک فانوس، تیغ صبح، پژواک عشق و سفرنامه
ای، از ورامین تا بروجرد.
خانم فوزیه کریمی در خاتمه می گوید:
بیاییم «گذشته ی مان را دفن نکنیم» از
گذشته ای که گذشته درس بگیریم؟
تصمیم بگیریم و روی تصمیم خود بمانیم.
ودر آخر :
تاکید دارد: همیشه می گویم، حرف های مردم
حرف های من است و کتاب های من حرف های این مردم و…