توافق سه جانبه کمیته فوتسال بروجرد، تربیت بدنی آموزش و پرورش و تربیت بدنی بسیج

تصویر ندارد
توافق سه جانبه واحد فوتسال بروجرد،

 تربیت بدنی آموزش و پرورش و تربیت بدنی بسیج

فرهاد داودوندی- بروجرد:

برای اولین بار در تاریخ ورزش بروجرد قرارداد سه جانبه برای رشد فوتسال بروجرد به امضا رسید.

در  نشست هماهنگی فوتسال بروجرد که در مورخ ۱۳/۱۰/۹۵ در محل کانون بسیج بروجرد با حضور مسوولین واحد فوتسال بروجرد، تربیت بدنی اداره آموزش و پرورش و معاونت تربیت بدنی ناحیه مقاومت بسیج بروجرد برگزار گردید جهت همکاری مشترک در خصوص ورزش فوتسال شهرستان، کمیته مشترکی تشکیل شد.

مهندس سید کمال حسینی به سایت فرهاد ۹۰ گفت: خوشبختانه فوتسال بروجرد در سالهای اخیر توانسته جایگاه بسیار مناسبی در استان و کشور داشته باشد.

ناظر فدراسیون فوتبال در مسابقات فوتسال کشوری در ادامه افزود: مدتها بود که برای رشد فوتسال بروجرد در حال رایزنی با دوستان بسیاری در شهر بودیم که خوشبختانه با توجه به علاقه بسیار زیاد مسوولین ورزشی و ورزش دوست در معاونت تربیت بدنی بسیج و تربیت بدنی آموزش و پرورش روز گذشته شرایط نشست مشترک فراهم شد و برای اولین بار در تاریخ ورزش بروجرد تفاهم نامه سه جانبه ای امضا شد که در این نشست موضوع تشکیل کلاسهای آموزشی توجیهی و تشکیل کمیته مشترک فوتسال با آقایان اصغر زینعلی و رضا گودرزی مورد بحث و بررسی قرار گرفت

رئیس واحد فوتسال بروجرد با اشاره به برگزاری مسابقات فوتسال به مناسبت های گوناگون تاکید کرد: طی چند روز آینده مسابقات فوتسال گرامیداشت شهدای دانش آموز با همکاری واحد فوتسال، معاونت تربیت بدنی بسیج و تربیت بدنی آموزش و پرورش برگزار خواهد شد.

مهندس سید کمال حسینی در خاتمه ضمن تشکر از آقای اصغر زینعلی مسوول تربیت بدنی بسیج و آقایان رضا گودرزی و علیرضا شریفی مسوولین تربیت بدنی آموزش و پرورش، اسامی کمیته مشترک را به این شرح اعلام نمود:

واحد بانوان: خانم همایونی، خانم گودرزی و خانم عیدانی

واحد آقایان: آقای محمد رضا زندی، آقای یداله محمودی، آقای داود ساریخانی و آقای یاسر گودرزی

خبر و عکس ها از: روابط عمومی تربیت بدنی بسیج و روابط عمومی واحد فوتسال بروجرد


لطفاً با بیانات گهربار ما را به فیض نرسانید!

تصویر ندارد
آیا
واقعاً حضور مسئولان در همایش هایی که سواد و تخصصی در آن ندارند ولی
سخنرانش می شوند مصداق بارز هدر دادن وقت و عمر خود و حاضران نیست؟

عصرایران؛ احسان محمدی – کاش در کنار همه
کمپین هایی که در فضای مجازی راه می اندازند، کمپین «لطفاً سخنرانی نکنید» هم شکل
بگیرد. بر چه اصل و اساسی مسئولان و مدیران در ایران این همه سخنرانی می کنند؟ آن
هم در مورد موضوعاتی که سرسوزنی اطلاعات و سوادی در آن ندارند.

مثلاً سمینار «پیشرفت‌های
مولکولی در زمینه آترواسکلروز و پیامدهای قلبی عروقی» برگزار می شود. سمیناری
کاملاً تخصصی و به غایت پیچیده. عرف است در مراسم افتتاحیه چنین همایش هایی یک
مقام مسئول سخنرانی می کند. هرچه مقام مسئول عنوانش درشت تر، بهتر! یک نماینده
مجلس یا وزیر غیرمرتبط یا استاندار و فرماندار را با رایزنی دعوت می کنند. معمولاً در چنین مواردی رئیس دفتر ایشان
می گوید اگر سخنرانی برایشان گذاشته اید تشریف می آورند.

 به این ترتیب فرد مذکور
سخنران همایش می شود. اما چون چیزی در این حوزه نمی داند شروع به داستان سرایی و
کلی گویی می کند که « ما باید کاری کنیم که بیماری های قلبی را کاهش بدهیم و به
فکر مردم باشیم و …».

دستکم سی دقیقه بر
همین وزن و با ادبیاتی که مخاطبان آن می توانند زنان خانه دار روستایی، کودکان
دبستانی، بازیکنان یک تیم فوتبال یا ملوانان یک کشتی باری باشد برای کسانی که
متخصص قلب، جراح برجسته، استاد غدد و عروق و … هستند حرف می زند. بعد برایش
صلوات می فرستند یا دست می زنند و مجری پشت تریبون می رود و می گوید: خیلی ممنونیم
از آقای …. که علیرغم ضیق وقت تشریف آوردند و با «بیانات گهربارشان ما را به فیض
رساندند»!
لطفاً با بیانات گهربار ما را به فیض نرسانید!

هر کدام از ما
قربانی چنین سخنرانی هایی بوده ایم که انجام شدن یا نشدنش درصدی روی فهم و درک و
علم ما اثر نگذاشته است. اما آیا واقعاً به فیض رسیده ایم یا دقایقی از عمرمان را
هدر داده ایم؟

رفت و آمد و حضور و
اقامت رئیس جمهور برای شرکت در یک همایش و سمینار در تهران دستکم سه ساعت زمان می
برد. درک می کنم که حضور رئیس جمهور چقدر می تواند برگزار کنندگان یک همایش را
خوشحال کند اما آیا لزومی دارد ایشان در مورد موضوعی که سواد تخصصی در آن ندارند
حتماً سخنرانی کند؟ آیا وقت رئیس جمهور تا این اندازه کم ارزش است؟ 

یعنی آنقدر
کارهای ممکلت دقیق انجام شده که ایشان وقت اضافه برای چنین کاری که ضرورت حیاتی
ندارد صرف می کنند؟ اصلاً چرا رئیس جمهور وقتی حاضر می شود نمی نشیند و چند دقیقه
به صحبت های تخصصی گوش نمی دهد و بعد تشکر کند و خسته نباشید بگوید و عذرخواهی کند
که در این حوزه سواد و اطلاعات تخصصی ندارد که بر دانش حضار بیفزاید و خداحافظی
نمی کند و نمی رود؟

مقصودم شخص آقای
روحانی نیست. با یک گشت و گذار در اینترنت می توانید ببینید روسای جمهور، معاونان
ارشد، نمایندگان مجلس، وزرا، استانداران و … که هر دقیقه وقت و عمرشان می تواند
کلیدی و مهم باشد زمان شان را در همایش ها و نشست های بی ربط هدر می دهند و
سخنرانی هایی می کنند که سر سوزنی فایده ندارد. اصلاً مسئولین ما مگر خطیب هستند
که کسی از آنها انتظار داشته باشد خطابه های غرا و تاثیرگذار انجام دهند؟

در دنیایی که یک
توئیت ۱۴۰ کارکتری کار یک سخنرانی دو ساعته را انجام می دهد چه لزومی برای این همه
سخنرانی هست که اصولاً خیلی هم گهربار نیستند و تکرار مکررات است. استاندار مگر
عالم اخلاق است که در یک نشست تخصصی مثلاً با موضوع محیط زیست به حضار درس خودشناسی و معرفت می
دهد؟ تولید این همه کلمه و جمله کم فایده و عموماً بی اثر چه بازدهی دارد که از آن
دست نمی کشیم؟

سخنرانی یک هنر است
و سخنرانی تخصصی یک علم بسیار قابل احترام. برای همین در تمام دنیا به صورت ویژه
از سخنرانان تاثیرگذار دعوت می کنند، به آنها هزینه می پردازند و در قبالش از آنها
واژه نو، کلمه تازه و حرف حسابی می خواهند نه آسمان به ریسمان بافتن های کسالت
آور.

لق لقه زبان مان
این است که وقت طلاست. در سمینارهای بسیاری دیده ام که سخنران همین را گفته که وقت
ارزش دارد و قدر عمر را بدانید در حالیکه سخنرانی بیهوده، کشدار و بی ربط خودش
مصداق واقعی هدر دادن وقت و کُشتن عمر است. می گویند اگر آدم ها می دانستند زمان
چه ارزشی دارد هرگز کفش بنددار نمی پوشیدند. یعنی حتی آن زمان کوتاه برای بستن بند
کفش را هدر نمی دادند و ذخیره می کردند.

آیا واقعاً حضور مسئولان در همایش هایی که
سواد و تخصصی در آن ندارند ولی سخنرانش می شوند مصداق بارز هدر دادن وقت و عمر خود
و حاضران و سرمایه ملی نیست؟


کار ارزنده شهرداری در زیبا سازی میدان لُولُوء بروجرد

تصویر ندارد

کار ارزنده شهرداری

 در زیبا سازی میدان لُولُوء بروجرد

فرهاد داودوندی- بروجرد:

میدان لُولُوء در شهرک اندیشه منطقه ۸۱ هکتاری به واقع یک “فلکه” بی رونقی است که اصلا حال و هوای مثبتی به بیننده منتقل نمی کند.

طرح این میدان بد نیست، اما سیمان سفید یک دست و بی حال و ترک خورده به کار رفته در این میدان چهره جالبی را نشان نمی داد.

خوشبختانه مدتی است شهرداری در بعضی نقاط شهر دست به زیبا سازی زده است که می تواند در روحیه مردم و بخصوص اهالی آن محله ها بسیار تاثیر گذار باشد.

میدان لُولُوء چند روزی است توسط شهرداری در حال بازسازی است و آنگونه که شنیدیم توسط هنرمند کاربلد شهرمان آقای مهران پاپی به زودی این میدان بسیار زیبا خواهد شد.

آقای مهران پاپی از آن دسته هنرمندان بروجردی است که بسیار خوش ذوق می باشد و در تمامی نما سازی های شهر که توسط ایشان انجام گرفته روح زندگی را می توان به عینه احساس کرد.

میدان شهدای هسته ای، پل پیامبر اعظم، مقبره شهید شمسه و ….. نمونه ای از فعالیت های این جوان هنرمند بروجردی می باشد.

به هر حال کار ارزنده شهرداری را ارج می نهیم که در بعضی مناطق شهری دست به نوسازی و زیبا سازی زده است و امیدواریم بزودی و قبل از فرا رسیدن نوروز شاهد رو نمایی از چهره جدید میدان لولوء باشیم.


چرا از مشکلات شهرداری چیزی نمی نویسی؟

تصویر ندارد

چرا از مشکلات شهرداری چیزی نمی نویسی؟

سلام آقای داودوندی خسته نباشی

من از کارکنان آتش نشانی هستم چرادرباره
مشکلات مالی شهرداری مطلب ندارید کسی جلوی این کار رو میگیره نمیذاره حرفی
در این رابطه بزنید

حقوق پرسنل شهرداری ده ماهه که عقب افتاده با یک وام ده
میلیونی که خودمون ضمانت آن را کرده ایم از عید تابحال حقوقی دریافت نکرده
ایم

 چشم و امیدمان به شماست که بتوانید درد دل ما رو بگوش این مسئولین
بیخیال برسونید ما همگی از زحمات شما کمال تشکر را داریم حاضر به مصاحبه و
صحبت کردنم هستیم


کارته کاهای بسیج پرچم بروجرد را بالاتر بردند

تصویر ندارد

کارته کاهای بسیج پرچم بروجرد را بالاتر بردند

 

اهدا ۱٫۵۰۰٫۰۰۰ ریال توسط 

کاراته بسیج بروجرد برای نیازمندان

 به سایت فرهاد 90

چندی قبل به مناسبت میلاد نبی اکرم(ص) هنرجویان تکواندو بسیج بروجرد برای کمک به نیازمندان مبلغ ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال و هنرجویان ووشو نیز ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال جمع آوری نموده و در اختیار سایت فرهاد ۹۰ قرار دادند.

روز گذشته کاراته کاهای تیم کاراته عقاب بسیج و هییت کاراته بسیج نیز مبلغ ۱٫۵۰۰٫۰۰۰ ریال جمع آوری کرده و این
مبلغ ارزشمند را توسط آقای اصغر زینعلی مسوول محترم تربیت بدنی بسیج
بروجرد در اختیار سایت فرهاد داودوندی قرار دادند.

صمیمانه برای تمامی کاراته کاهای بسیج بروجرد آرزوی کسب موفقیت روز افزون در سه میدان اخلاق، درس و ورزش را داریم.


آتشی که بیمارستانی در بروجرد به جان «یاسین» انداخت

تصویر ندارد

فرزند برای پدر یک قلب است؛ قلبی که گونه‏های پدر را می‌بوسد.
یاسین در خواب است، خوابی بیمار که خودش هیچ نقشی در آن ندارد و مسبب آن سهل‌انگاری است.
چشم‌های پدر سرخ است و غم دارد؛ شبیه
قلبی که تیر خورده باشد و با همان بغض پوسیده در گلو می‎گوید: «از وقتی که
به بیمارستانی در بروجرد رفتیم، یاسین بوی بیماری گرفت.» کلماتی
بریده‌بریده از دهان پدر بیرون می‎آید و ادامه می‎دهد: «کاش آن روز برای
عیادت به بیمارستان نمی‏رفتیم، ما برای عیادت یکی از بستگان از خرم‎آباد به
بیمارستانی در بروجرد رفته بودیم که صدای فریاد برادرزاده‏ی همسرم در
راهروی بیمارستان پیچید، یاسین سوخت، یاسین سوخت.»
نفسی عمیق می‏کشد و صدایش در پشت امواج
تلفن این‏بار آهسته‏ تر می‏شود: «فقط می‏دانم هراسان به داخل حیاط بیمارستان
رفتیم و یاسین را در گودالی از آتش که با زباله‏ های بیمارستان و برگ درخت
پوشانده شده بود، یافتم.»

احساس می‎کنم دست‏های بغض‏آلود روزگار
گلوی پدر یاسین را بیشتر فشار می‎دهد تا با لحنی سنگین بگوید: «یاسین را با
زحمت از داخل گودال بیرون کشیدم، پسرم نفس نمی‏کشید. دنیا روی سرم خراب شد
هر چه فریاد می‏زدم یاسین بیدار نمی‏شد. دهان پسرم را باز کردم و با دست
چندین بار قفسه سینه‏اش را فشار دادم. دود ناشی از آتش زباله‏ها نفس یاسین
را بند آورده بود. حالا یاسین با آخ و آخ نفس می‏کشید. فقط می‏دانم بخش
بستری آرام و قرار نداشت. همه بستگان بیماران به این‌سو و آن‌سو می‏رفتند.»
صدای «علی‌مروت ستاری‌نژاد» از پشت‌گوشی
دور و نزدیک می‏شود از انتظارش در سالن بیمارستان می‏گوید که چگونه یاسین
را در حالی که سرش متورم شده بود به بیمارستان شهید مطهری در تهران منتقل
می‏کنند.
درد نداری و مداوای فرزندش با هم گره می‏خورد تا نفس‏هایش را برای ادامه‎ی صحبت‏هایش به شماره بی اندازد.
با صدایی نحیف‏تر از قبل می‏گوید: «سر
پسرم را باید گراف می‏زدند چرا که تمام پوست سرش به شدت سوخته بود. هزینه
بیمارستان هم بسیار بالا بود و باید هر ماه به این بیمارستان مراجعه
می‏کردیم. هزینه بیمارستان، یک‏طرف و مخارج رفت و برگشت‎مان هم از طرف دیگر
بدجور برای من کارگر سنگین بود.»
پدر یاسین برای مدوای فرزندش به هر دری
می‏زند خودش می‎گوید: «برای درمان پسر چهار ساله‏ام حاضر بودم هر کاری
انجام دهم تا یک‏بار دیگر شادی کودکانه‏اش را ببینم.»
او از کمک اقوام برای تأمین این مخارج می‏گوید و اینکه چگونه برایش وام جور کردند تا لبخند یاسین دوباره بر چهره‏اش نقش ببندد.
«علی مروت» از اینکه فرزندش در اثر
بی‏توجهی مسئولان بیمارستانی در بروجرد به این حال و روز افتاد، بسیار
گلایه‏مند است و اظهار می‏کند: «گودالی پر از زباله و آتش، مناسب فضای یک
بیمارستان عمومی نیست آن هم بدون حفاظ و یا مراقب و در ساعاتی که بیشترین
رفت و آمد در آن بیمارستان وجود دارد.»
وی ادامه می‏دهد: «به محض وقوع این
اتفاق، رئیس بیمارستان فوراً دستور پوشاندن گودال را داد تا خود را از این
ماجرا مبرا کند، اما حالا یاسین من سوخته است و کسی هم حاضر به پاسخگویی
نیست.»
ستاری‎نژاد
اذعان دارد: «با وقوع این حادثه از سوی رئیس بیمارستان وعده‏ی تمام
هزینه‏های درمان پسرم داده شد اما بعد از گذشت چند روز و با فراموش شدن این
ماجرا به هیچکدام از گفته ‏های خود عمل نکرد. بارها برای ملاقات با رئیس
بیمارستان در بروجرد مراجعه کردم اما حتی حاضر به دیدار با من نشد و صحبت
کارکنان بیمارستان این بود که اگر ما این هزینه را پرداخت کنیم یعنی
بیمارستان در این حادثه مقصر است.»
این حادثه سوم مهرماه ۹۴ اتفاق افتاده و
با گذشت یک‎سال و اندی و نیز شکایت پدر یاسین از بیمارستان و پیگیری‎های
متعدد او برای جبران خسارت ولی هنوز نتیجه‏ای حاصل نشده است.
پدر یاسین می‎گوید: «پس از شکایت بنده
کارشناسان، بیمارستان را ۷۰ درصد در این ماجرا مقصر دانسته‎اند که پس از
اعتراض آن‌ها، این مقدار به 60 درصد کاهش یافت. ما به درصد خطای خودمان در
این ماجرا واقف هستیم و اینکه برای لحظه‏ای از پسرم غافل شدیم ولی اینکه
بیمارستان چرا خطای کار خودش را قبول ندارد و هیچ‌کس برای گرفتن حق ما
اقدامی نمی‏کند جای حرف دارد.»
او ادامه می‎دهد: «پسرم از بیشتر اندام
بدن دچار نقص شده و تاکنون برای مداوایش ۳۰ میلیون تومان هزینه کرده‎ام که
تمام آن قرض بوده؛ حالا من کارگر که گه‎گاه کار برایم جور است با روزی سی
چهل هزار تومان مزد کارگری چگونه می‏توانم این قرض‎ها را پس بدهم؟»
 
صدای گریه از آن سوی تلفن، سکوت چندثانیه‏ایی این گفت‌وگو را بر هم می‏زند: «لطفاً تمام حرف‏هایم را انعکاس دهید.»
پدر و مادر یاسین تمام امیدشان را به چشم‏های نگران و دعا گره زده‎اند.
«علی مروت» تمام خودش را بیرون می‏ریزد و
یاسین، یاسین از دهانش نمی‏ایستد: یاسین من خیلی کوچک است او فقط 4 سال
داشت حالا تمام پوست و موهایش سوخته است. او حتی از تنهایی می‎ترسد، وضعیت
روحی و روانی مناسبی ندارد. جیغ می‏کشد و بسیار عصبی شده است. هر چیزی که
به دستش می‎دهیم را محکم به زمین می‎کوبد و می‎شکند از همین حالا دچار
فراموشی شده است. حتی دیگر رمقی برای بازی با هم‌سن و سال‏های خود ندارد.
تلخی سردی از لحن پدر بلند می‎شود. قلبش
مویه می‎نوازد؛ مویه‎هایی برای فرزند، مویه‎هایی که به استخوان رسیده و
زیر پوست شهر را می‎خراشد.
گاهی هم میان حرف‎ها، خود را دلجویی می‎دهد؛ اما صدایش هیچ آرام و قرار ندارد چراکه یاسین دیگر به قلب ناآرام پدر لبخند نمی‏زند.
با اینکه بیش از یک سال از این ماجرای
تلخ می‏گذرد اما کسی پاسخ‎گو نبود و بر دل پدر یاسین هیچ مرحمی نگذاشت با
تمام پیگیری‎ها هیچ نهادی حاضر به کمک نشده‏ است.
دست‎های پدر یاسین دیگر رمقی ندارد و عاجزانه از تمام ارگان‏های مربوطه رسیدگی به این اتفاق را خواهان است.
نه
تنها یاسین بلکه گودال پر از آتش بیمارستانی در بروجرد در آن روز کل
خانواده‏ی یاسین را به آتش کشید تا قلب مادر یاسین برای همیشه برای موهای
هرگز رشد نکرده‏ و پوست به هم چسبیده‏ی اندام و لبخند تلخ سرنوشت پسرش مویه
داشته باشد.
 
گزارش: صغری سپهوند/ پایگاه خبری یافته
 


گوگل یاهو!