عکس ها سخن می گویند / استخر ۸۰۰ میلیون تومانی و مجهز بسیج بروجرد یکساله شد

تصویر ندارد

عکس ها سخن می گویند

استخر ۸۰۰ میلیون تومانی و مجهز بسیج بروجرد

یکساله شد

دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴ ( یکسال قبل ) استخر بسیج بروجرد افتتاح شد

استخر بسیج به عنوان یکی از پیشرفته ترین و
بروز ترین استخر های استان لرستان سال گذشته در چنین روزی  با حضور مقامات شهری و
استانی افتتاح  شد.

ساختمان این استخر که در کانون بسیج شهرستان بروجرد واقع در منطقه
گردشگری تپه شهدای گمنام قرار دارد زیر بنایی بالغ بر ۱۰۰۰ متر مربع دارد.

استخر اصلی نیز حدود ۴۰۰ متر مربع وسعت دارد که طولی بالغ بر ۲۸ متر و عرض ۱۴ متر را شامل می شود.

گفتنی است بیشینه عمق این استخر دومتر و نیم و کمینه عمق آن یک متر است و
شامل امکاناتی همچون سونای خشک و تر ، جگوزی ، استخر کودکان ،کافی شاپ ،
اتاق احیاء و سیستم پیشرفته گرمایشی و سرمایشی است.

این استخر در زمان فرماندهی سرهنگ محمد پاپی نژاد بر سپاه بروجرد ساخته شده است و  با طراحی پیشرفته و بروز خود محیطی شاداب و زیبا را فراهم
نموده است تا شهروندان بروجردی را در گذراندن لحظاتی مفرح و شادی بخش یاری
نماید.

نکته قابل تأمل و مهم اینکه کل هزینه این استخر ۸۰۰ میلیون تومان بوده ( تقریبا یک سوم هزینه ساخت دیگر استخر ها) 
که در مقایسه با دیگر استخر های ساخته شده مشابه هزینه بسیار کمتری را به
خود اختصاص داده است.

از دیگر ویژگی ها می توان به زمان کوتاه ساخت این استخر که حدود ۴ ماه بوده نیز اشاره کرد.


عکس ها سخن می گویند / استخر ۸۰۰ میلیون تومانی و مجهز بسیج بروجرد یکساله شد

تصویر ندارد

عکس ها سخن می گویند

استخر ۸۰۰ میلیون تومانی و مجهز بسیج بروجرد

یکساله شد

دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴ ( یکسال قبل ) استخر بسیج بروجرد افتتاح شد

استخر بسیج به عنوان یکی از پیشرفته ترین و
بروز ترین استخر های استان لرستان سال گذشته در چنین روزی  با حضور مقامات شهری و
استانی افتتاح  شد.

ساختمان این استخر که در کانون بسیج شهرستان بروجرد واقع در منطقه
گردشگری تپه شهدای گمنام قرار دارد زیر بنایی بالغ بر ۱۰۰۰ متر مربع دارد.

استخر اصلی نیز حدود ۴۰۰ متر مربع وسعت دارد که طولی بالغ بر ۲۸ متر و عرض ۱۴ متر را شامل می شود.

گفتنی است بیشینه عمق این استخر دومتر و نیم و کمینه عمق آن یک متر است و
شامل امکاناتی همچون سونای خشک و تر ، جگوزی ، استخر کودکان ،کافی شاپ ،
اتاق احیاء و سیستم پیشرفته گرمایشی و سرمایشی است.

این استخر در زمان فرماندهی سرهنگ محمد پاپی نژاد بر سپاه بروجرد ساخته شده است و  با طراحی پیشرفته و بروز خود محیطی شاداب و زیبا را فراهم
نموده است تا شهروندان بروجردی را در گذراندن لحظاتی مفرح و شادی بخش یاری
نماید.

نکته قابل تأمل و مهم اینکه کل هزینه این استخر ۸۰۰ میلیون تومان بوده ( تقریبا یک سوم هزینه ساخت دیگر استخر ها) 
که در مقایسه با دیگر استخر های ساخته شده مشابه هزینه بسیار کمتری را به
خود اختصاص داده است.

از دیگر ویژگی ها می توان به زمان کوتاه ساخت این استخر که حدود ۴ ماه بوده نیز اشاره کرد.


رخصت بختیار از مجیدی

تصویر ندارد

شماره ۷ استقلال به بختیار رحمانی رسید تا با شروع فصل این پیراهن محبوب بر تن رحمانی متعصب برود 
با این حال قرار است طی این چند روز رحمانی قبل از پوشیدن پیراهن ۷ طی تماسی با فرهاد مجیدی از او به صورت رسمی رخصت بگیرد . 
رحمانی پیش از این هم در صحبت های خود اعلام کرده بود قبل از پوشیدن شماره ۷ از مجیدی رخصت می گیرد 

طنز اجتماعی/ رفتار پدران در منزل

تصویر ندارد

طنز اجتماعی

رفتار پدران در منزل

نوشته: فرهاد داودوندی – بروجرد

آقا
اجازه؟! از آنجا كه از ما خواسته اید كه در رابطه با رفتار پدران مان در
منزل انشا بنویسیم، لذا با اجازه تان مثل همیشه برای نوشتن این انشا
خواستیم از بابا جونمون كمك بگیریم اما نشد!

 بابا جونمون دیگه مثل قدیم نیست كه شبها بنشیند و شاهنامه و یا كتاب بخواند.

 از
سر شب تا موقع خواب، گوشی موبایلش را طوری كه ما نتوانیم صفحه اش را
ببینیم در دست می گیرد و با خواندن پیامك های “وایبر” و “واتس آپ” و هزار
كوفت و زهر مار دیگر خودش با خودش هِر و هِر می خندد.

بعضی وقتها
رنگ رویش سرخ و سفید می شود و بدون اینكه حواسش  باشد در حالیكه لبخندی می
زند ناگهان از زبانش در می رود و خودش با خودش می گوید: خدا بگم چكارت كنه ،
با این جوكی كه فرستاده ای!

آقا اجازه! اون اوایل مادر بزرگمان فكر
می كرد كه بابا جونمون زده به سرش كه خودش با خودش حرف می زند و بعضی
وقتها قاه قاه می خندد! حتی یك شب با چاقو دور بابا جونمون را خط كشید و
برای شفای باباجونمون دعا می خوند!

غافل از اینكه  مادر بزرگ مان
نمی دانست كه بابا جونمون دیگه به جای شاهنامه خوندن، پیامك های ارسالی
دوستانش را كه تمامی هم ندارند می خواند و بعضی وقتها هم بعد از دیدن یك
پیامك، زیر لب غُر می زند و می گوید: اَه، اَه، این كه تكراری است!

 آقا اجازه؟! بابا جونمون بعضی وقتها هم از كوره در می رود و می گوید: سگ به گور پدر… این گوشی كه هنگ می كند!

در
این مواقع مادرمان خودش را سریعا از آشپزخانه به ما می رساند و می گوید:
تا دو سه ساعت آینده با باباجونتون حرف نزنید وگرنه برق هنگ شدن گوشی اش
شما را خواهد گرفت.

آقا اجازه؟! در این مواقع من و خواهر برادرهایم برای اینكه جلوی چشم بابا جونمون نباشیم، سوراخ موش می خریم صد هزار تومان!

البته
یكی دو دقیقه بعد بابا جونمون درحالیكه سعی می كند خود را خونسرد نشان
بدهد با صدا زدن نام من یا یكی از خواهران و برادرانم عاجزانه درخواست كمك
می كند و می گوید: عزیز دل پدر! نمی دونید چطور می شود ویروس این گوشی صاحب
مُرده را از بین ببرم؟!

آقا اجازه؟! اگر در اینگونه مواقع بگوئیم
بلد نیستیم! منزل مان به صحنه جنگ جهانی دوم شبیه می شود! و در حالیكه
پدرمان از فرط عصبانیت اینكه چند دقیقه ای است نتوانسته در “وایبر” و “واتس
آپ” پیامك های دوستانش را بخواند به مرز زبانم لال سكته قلبی رسیده! نعره
زنان فریاد می زند: پس این چه درس است كه شما می خوانید كه بلد نیستید این
گوشی من را درست كنید؟!

در اینگونه مواقع بازهم مادرمان با چشم و
ابرو به ما می فهماند كه بهترین راه، همان فرار به سوراخ موش های مان است و
اینكه جلوی چشم پدرمان نباشیم!

آقا اجازه؟! البته بعد از اینكه
بابا جونمون گوشی اش را بعد از دو سه بار  روشن و خاموش كردن مثل ماشین های
هندلی قدیمی راه انداخت: در حالیكه لبخند عمیقی بر لبانش نقش می بندد، باز
هم خودش با خودش حرف می زند كه: هنوز هم خودم! كه هنر از دست و پایم می
بارد! ادعا ندارم، اما از هر انگشتم یك هنر می بارد!

 و بعد در
حالیكه دنبال بهانه ای است دق و دلی اش را بر سر ما خالی كند، ادامه می
دهد: خیر سرشان درس خوانده اند! بلد نیستند گوشی موبایل پدرشان را درست
كنند، حیف این همه پول كه برای كودكستان و مدرسه شما می پردازم!

آقا
اجازه؟! البته یكی دو دقیقه بعد بابا جونمون كه سرگرم خواندن پیامك های
دوستانش می شود، فراموش می كند كه حرف هایش را ادامه بدهد و حتی موقع شام
خوردن هم كه مامان مان برای هزارمین بار به بابا جونمون می گوید: مرد، غذا
سرد شد بیا شامت را بخور!  در حالیكه سرش تا روی صفحه موبایلش خم شده، جواب
می دهد: می آم، می آم، یه دقیقه صبر كن زن! بذار اینو ارسالش كنم، می آم،
می آم!  


طنز اجتماعی/ رفتار پدران در منزل

تصویر ندارد

طنز اجتماعی

رفتار پدران در منزل

نوشته: فرهاد داودوندی – بروجرد

آقا
اجازه؟! از آنجا كه از ما خواسته اید كه در رابطه با رفتار پدران مان در
منزل انشا بنویسیم، لذا با اجازه تان مثل همیشه برای نوشتن این انشا
خواستیم از بابا جونمون كمك بگیریم اما نشد!

 بابا جونمون دیگه مثل قدیم نیست كه شبها بنشیند و شاهنامه و یا كتاب بخواند.

 از
سر شب تا موقع خواب، گوشی موبایلش را طوری كه ما نتوانیم صفحه اش را
ببینیم در دست می گیرد و با خواندن پیامك های “وایبر” و “واتس آپ” و هزار
كوفت و زهر مار دیگر خودش با خودش هِر و هِر می خندد.

بعضی وقتها
رنگ رویش سرخ و سفید می شود و بدون اینكه حواسش  باشد در حالیكه لبخندی می
زند ناگهان از زبانش در می رود و خودش با خودش می گوید: خدا بگم چكارت كنه ،
با این جوكی كه فرستاده ای!

آقا اجازه! اون اوایل مادر بزرگمان فكر
می كرد كه بابا جونمون زده به سرش كه خودش با خودش حرف می زند و بعضی
وقتها قاه قاه می خندد! حتی یك شب با چاقو دور بابا جونمون را خط كشید و
برای شفای باباجونمون دعا می خوند!

غافل از اینكه  مادر بزرگ مان
نمی دانست كه بابا جونمون دیگه به جای شاهنامه خوندن، پیامك های ارسالی
دوستانش را كه تمامی هم ندارند می خواند و بعضی وقتها هم بعد از دیدن یك
پیامك، زیر لب غُر می زند و می گوید: اَه، اَه، این كه تكراری است!

 آقا اجازه؟! بابا جونمون بعضی وقتها هم از كوره در می رود و می گوید: سگ به گور پدر… این گوشی كه هنگ می كند!

در
این مواقع مادرمان خودش را سریعا از آشپزخانه به ما می رساند و می گوید:
تا دو سه ساعت آینده با باباجونتون حرف نزنید وگرنه برق هنگ شدن گوشی اش
شما را خواهد گرفت.

آقا اجازه؟! در این مواقع من و خواهر برادرهایم برای اینكه جلوی چشم بابا جونمون نباشیم، سوراخ موش می خریم صد هزار تومان!

البته
یكی دو دقیقه بعد بابا جونمون درحالیكه سعی می كند خود را خونسرد نشان
بدهد با صدا زدن نام من یا یكی از خواهران و برادرانم عاجزانه درخواست كمك
می كند و می گوید: عزیز دل پدر! نمی دونید چطور می شود ویروس این گوشی صاحب
مُرده را از بین ببرم؟!

آقا اجازه؟! اگر در اینگونه مواقع بگوئیم
بلد نیستیم! منزل مان به صحنه جنگ جهانی دوم شبیه می شود! و در حالیكه
پدرمان از فرط عصبانیت اینكه چند دقیقه ای است نتوانسته در “وایبر” و “واتس
آپ” پیامك های دوستانش را بخواند به مرز زبانم لال سكته قلبی رسیده! نعره
زنان فریاد می زند: پس این چه درس است كه شما می خوانید كه بلد نیستید این
گوشی من را درست كنید؟!

در اینگونه مواقع بازهم مادرمان با چشم و
ابرو به ما می فهماند كه بهترین راه، همان فرار به سوراخ موش های مان است و
اینكه جلوی چشم پدرمان نباشیم!

آقا اجازه؟! البته بعد از اینكه
بابا جونمون گوشی اش را بعد از دو سه بار  روشن و خاموش كردن مثل ماشین های
هندلی قدیمی راه انداخت: در حالیكه لبخند عمیقی بر لبانش نقش می بندد، باز
هم خودش با خودش حرف می زند كه: هنوز هم خودم! كه هنر از دست و پایم می
بارد! ادعا ندارم، اما از هر انگشتم یك هنر می بارد!

 و بعد در
حالیكه دنبال بهانه ای است دق و دلی اش را بر سر ما خالی كند، ادامه می
دهد: خیر سرشان درس خوانده اند! بلد نیستند گوشی موبایل پدرشان را درست
كنند، حیف این همه پول كه برای كودكستان و مدرسه شما می پردازم!

آقا
اجازه؟! البته یكی دو دقیقه بعد بابا جونمون كه سرگرم خواندن پیامك های
دوستانش می شود، فراموش می كند كه حرف هایش را ادامه بدهد و حتی موقع شام
خوردن هم كه مامان مان برای هزارمین بار به بابا جونمون می گوید: مرد، غذا
سرد شد بیا شامت را بخور!  در حالیكه سرش تا روی صفحه موبایلش خم شده، جواب
می دهد: می آم، می آم، یه دقیقه صبر كن زن! بذار اینو ارسالش كنم، می آم،
می آم!  


طنز اجتماعی/ رفتار پدران در منزل

تصویر ندارد

طنز اجتماعی

رفتار پدران در منزل

نوشته: فرهاد داودوندی – بروجرد

آقا
اجازه؟! از آنجا كه از ما خواسته اید كه در رابطه با رفتار پدران مان در
منزل انشا بنویسیم، لذا با اجازه تان مثل همیشه برای نوشتن این انشا
خواستیم از بابا جونمون كمك بگیریم اما نشد!

 بابا جونمون دیگه مثل قدیم نیست كه شبها بنشیند و شاهنامه و یا كتاب بخواند.

 از
سر شب تا موقع خواب، گوشی موبایلش را طوری كه ما نتوانیم صفحه اش را
ببینیم در دست می گیرد و با خواندن پیامك های “وایبر” و “واتس آپ” و هزار
كوفت و زهر مار دیگر خودش با خودش هِر و هِر می خندد.

بعضی وقتها
رنگ رویش سرخ و سفید می شود و بدون اینكه حواسش  باشد در حالیكه لبخندی می
زند ناگهان از زبانش در می رود و خودش با خودش می گوید: خدا بگم چكارت كنه ،
با این جوكی كه فرستاده ای!

آقا اجازه! اون اوایل مادر بزرگمان فكر
می كرد كه بابا جونمون زده به سرش كه خودش با خودش حرف می زند و بعضی
وقتها قاه قاه می خندد! حتی یك شب با چاقو دور بابا جونمون را خط كشید و
برای شفای باباجونمون دعا می خوند!

غافل از اینكه  مادر بزرگ مان
نمی دانست كه بابا جونمون دیگه به جای شاهنامه خوندن، پیامك های ارسالی
دوستانش را كه تمامی هم ندارند می خواند و بعضی وقتها هم بعد از دیدن یك
پیامك، زیر لب غُر می زند و می گوید: اَه، اَه، این كه تكراری است!

 آقا اجازه؟! بابا جونمون بعضی وقتها هم از كوره در می رود و می گوید: سگ به گور پدر… این گوشی كه هنگ می كند!

در
این مواقع مادرمان خودش را سریعا از آشپزخانه به ما می رساند و می گوید:
تا دو سه ساعت آینده با باباجونتون حرف نزنید وگرنه برق هنگ شدن گوشی اش
شما را خواهد گرفت.

آقا اجازه؟! در این مواقع من و خواهر برادرهایم برای اینكه جلوی چشم بابا جونمون نباشیم، سوراخ موش می خریم صد هزار تومان!

البته
یكی دو دقیقه بعد بابا جونمون درحالیكه سعی می كند خود را خونسرد نشان
بدهد با صدا زدن نام من یا یكی از خواهران و برادرانم عاجزانه درخواست كمك
می كند و می گوید: عزیز دل پدر! نمی دونید چطور می شود ویروس این گوشی صاحب
مُرده را از بین ببرم؟!

آقا اجازه؟! اگر در اینگونه مواقع بگوئیم
بلد نیستیم! منزل مان به صحنه جنگ جهانی دوم شبیه می شود! و در حالیكه
پدرمان از فرط عصبانیت اینكه چند دقیقه ای است نتوانسته در “وایبر” و “واتس
آپ” پیامك های دوستانش را بخواند به مرز زبانم لال سكته قلبی رسیده! نعره
زنان فریاد می زند: پس این چه درس است كه شما می خوانید كه بلد نیستید این
گوشی من را درست كنید؟!

در اینگونه مواقع بازهم مادرمان با چشم و
ابرو به ما می فهماند كه بهترین راه، همان فرار به سوراخ موش های مان است و
اینكه جلوی چشم پدرمان نباشیم!

آقا اجازه؟! البته بعد از اینكه
بابا جونمون گوشی اش را بعد از دو سه بار  روشن و خاموش كردن مثل ماشین های
هندلی قدیمی راه انداخت: در حالیكه لبخند عمیقی بر لبانش نقش می بندد، باز
هم خودش با خودش حرف می زند كه: هنوز هم خودم! كه هنر از دست و پایم می
بارد! ادعا ندارم، اما از هر انگشتم یك هنر می بارد!

 و بعد در
حالیكه دنبال بهانه ای است دق و دلی اش را بر سر ما خالی كند، ادامه می
دهد: خیر سرشان درس خوانده اند! بلد نیستند گوشی موبایل پدرشان را درست
كنند، حیف این همه پول كه برای كودكستان و مدرسه شما می پردازم!

آقا
اجازه؟! البته یكی دو دقیقه بعد بابا جونمون كه سرگرم خواندن پیامك های
دوستانش می شود، فراموش می كند كه حرف هایش را ادامه بدهد و حتی موقع شام
خوردن هم كه مامان مان برای هزارمین بار به بابا جونمون می گوید: مرد، غذا
سرد شد بیا شامت را بخور!  در حالیكه سرش تا روی صفحه موبایلش خم شده، جواب
می دهد: می آم، می آم، یه دقیقه صبر كن زن! بذار اینو ارسالش كنم، می آم،
می آم!  


گوگل یاهو!