انگیزه زیادی دارم/ درخشش در استقلال و تیم ملی را هدف گرفته‌ام

تصویر ندارد
وریا غفوری انگیزه زیادی دارم/ درخشش در استقلال و تیم ملی را هدف گرفته‌ام

در این فصل با نفرات خوبی که جذب شده اند امید زیادی برای کسب عنوان قهرمانی داریم

وریا غفوری بازیکن تیم فوتبال استقلال تهران و تیم ملی ایران که فصل گذشته روزهای خوبی را پشت سر نگذاشت و مدت مدیدی را مصدوم بود حالا برای بازپس گیری جایگاه خود در تیم ملی فوتبال و درخشش در لباس استقلال انگیزه های فراوانی دارد و می خواهد سال فوق العاده ای را پشت سر بگذارد.

این بازیکن درباره آخرین وضعیت خود اظهار به باشگاه اظهار داشت: خدا را شکر می کنم که بعد از یک فصل پر از مصدومیت و بدشانسی حالا شرایطم به مراتب بهتر شده است و بدون مشکل در کنار تیم تمرینات مهم بدنسازی را پشت سر گذاشتم. انگیزه های فوق العاده زیادی برای درخشش در لیگ هفدهم دارم و امیدوارم که بتوانم در لباس استقلال و پیراهن تیم ملی فوتبال موفق باشم.

او درباره اردوی استقلال در ارمنستان خاطرنشان کرد: اردوی بسیار خوبی بود. ما فصل قبل هم در ایروان اردو زده بودیم و این بار هم زیر نظر کادر فنی تمرینات بدنسازی و تاکتیکی را انجام دادیم. منصوریان و خرمگاه و درموت که در تیم ملی با او کار کرده بودم توانستند به خوبی در کنار بقیه اعضای کادر فنی ما را به شرایط خوبی برسانند

وریا غفوری در ادامه افزود: ۲ بازی تدارکاتی هم انجام دادیم. نتیجه اهمیت چندانی نداشت اما همین که توانستیم مقابل پارس جنوبی و آرارات ارمنستان به برتری برسیم، قوت قلب خوبی برای ما پیش از آغاز رقابت های لیگ برتر بود. امیدوارم که بتوانیم در این مسیر به راه خود به خوبی ادامه دهیم.

او همچنین درباره برنامه لیگ برتر و مصاف با صنعت نفت در آبادان در هفته ابتدایی گفت: بازی بسیار سختی است. صنعت نفت در لیگ هفدهم یارگیری بسیار خوبی داشته و کمالوند هم هدایت این تیم را بر عهده گرفته است. بازی با چنین تیمی در گرمای بالای ۵۰ درجه آبادان در اولین مسابقه به خودی خود سخت و دشوار خواهد بود. با این حال امیدوارم بتوانیم با تدابیری که کار فنی می اندیشد آغاز خوبی در رقابت ها داشته باشیم.
مدافع ملی پوش استقلال درباره حضور در دیدار دوستانه نفت و گل گهر اذعان داشت: دلیل خاصی نداشت، تمرینات استقلال تعطیل بود و می خواستم هم تیمی های سابقم در تیم نفت را ببینم. بازی بدی هم نبود. امیدوارم تیم نفت مشکلاتش حل شود و با علی کریمی بهترین نتایج ممکن را کسب کند.

وی درباره لغو شدن دربی ۸۵ در آلمان بیان داشت: نمی دانم هنوز که این مسابقه برگزار می شود یا نه. آخرین خبر این بود که گویا لغو شده است. با این حال ما مطیع تصمیم باشگاه هستیم و هر چه بگویند انجام می دهیم. اگر بنا به بازی کردن باشد مشکلی نیست و اگر هم نه که خودمان را برای بازی اول لیگ مهیا می کنیم.
وریا غفوری در پایان گفت: در این فصل با نفرات خوبی که جذب شده اند امید زیادی برای کسب عنوان قهرمانی داریم. از همه هواداران می خواهم که مانند همیشه و مخصوصا فصل قبل ما را حمایت کنند و حضور حداکثری در ورزشگاه داشته باشند. امید زیادی به این تیم هست. خودم هم تلاش می کنم به جبران سال گذشته که خیلی کم به میدان رفتم بتوانم بهترین نمایش ممکن را داشته باشم.


دکتر پدرام نامدار ریاست محترم بیمارستان امام (ره) بروجرد

تصویر ندارد

توضیحات دکتر پدرام نامدار

ریاست محترم بیمارستان امام (ره) بروجرد

در رابطه با استقرار آمبولانس جلوی بیمارستان

فرهاد داودوندی- بروجرد:

در
تعدادی از کانال های تلگرامی  مطالبی در رابطه با استقرار آمبولانس بیمارستان در خارج از محوطه بیمارستان خواندم که در آنها نظرات مثبت و منفی بسیاری ابراز شده بود

بنا بر این طی تماسی که با دکتر نامدار ریاست محترم بیمارستان داشتم از ایشان در این رابطه پرسیدم که دکتر نامدار در پاسخ گفت:

اساسا درب ورودی از طرف خیابان مستقیم به طرف اتاق احیا قلب طراحی شده است.

 ثانیا از طرف خیابان،  بیمار بسیار سریع تر به داخل اورژانس منتقل می شود،

 ثالثا قرار شد ابتدا خیابان خط کشی شود و این نامه که در بعضی کانال های تلگرامی به آن اشاره شده، جهت آگاهی پرسنل و راننده ها بود و درهماهنگی قرار است این پروسه به آرامی درطی یک ماه اجرا شود و در صورتی که مکان ثابت آمبولانس در خیابان طراحی و فقط  مختص استقرار آمبولانس باشد این طرح اجرا گردد

ضمنا در پایان دوران اجرای آزمایشی طرح، نتیجه مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت

در خاتمه نیز دکتر نامدار تاکید داشت: لازمه پیشرفت، تغییر است


بدرود مریم؛ نوستالژی یقین

تصویر ندارد
دست
تقدیر مرا با کتاب “نظریه اعداد”آشنا کرد. کتابی که با عنوانِ “نظریه
اعدادِ میرزاخانی” مشهور شده بود. این کتاب در تحولِ حسِ فروکوفته‌ای که به
ریاضیات پیدا کرده بودم مؤثر افتاد…
عصرایران؛ حامد وکیلی
– نمی دانم دقیقاً از کی شروع شد اما از یک جایی به بعد، ریاضی در نظرم
جایی مقدس یافت. آن چنان با جزوات و کتب ریاضی برخورد می‌کردم که با کتاب
مقدس.

سال ها پیش حس کردم تعلق خاطری و پیوندی با ریاضیات دارم.
این حس با من بود تا با دیوارِ “المپیاد ریاضی” و “المپیاد کامپیوتر”
برخورد کردم. آنچه در نظرم شیرین جلوه می کرد به ناگاه سخت و خشن ظاهر شد.

 ریاضیات
دیگر حس خوبی به من نمی داد. به مسائلی برخوردم که چشم اندازی از روش حل
آن نداشتم. حس بدی بود. من همیشه اعتماد به نفسم را در ریاضیات باز می
یافتم.

بدرود مریم؛ نوستالژی یقین

چون
اصولاً دانش آموز پُر خوانی نبودم، ضعف هایم در درس هایی که نیاز به حفظ
کردن داشت را در درس ریاضی جبران می کردم. لذا ریاضیات همیشه پناهگاه عاطفی
من در تحصیل بود. در مواجهه با پدیده المپیاد اما سقف این پناه گاه بر سرم
آوار شد. به ناگاه حس بی پناهی به من دست داد.

آنچه همیشه به من
اعتماد به نفس می داد، این‌بار غرورم رو خورد کرد. مساله‌هایی که برایم سخت
غامض می نمود. حتی نمی‌دانستم در کجا باید دنبال پاسخ بگردم. من چون در
مدرسه‌ی خوبی درس نمی‌خواندم اصولاً نمی‌توانستم پاسخ این سؤالات را در
مدرسه هم بجویم.

دست تقدیر، باری، مرا با کتاب “نظریه اعداد”
نوشته‌ی رویا بهشتی و مریم میرزاخانی آشنا کرد. کتابی که با عنوانِ “نظریه
اعدادِ میرزاخانی” مشهور شده بود. این کتاب بیش از آنچه فکرش را بکنید در
تحولِ حسِ فروکوفته‌ای که نسبت به  ریاضیات پیدا کرده بودم مؤثر افتاد.

کتابی
که بیست و شش فصل داشت و تنها ده فصلش برای آمادگی شرکت در المپیاد ریاضی،
کافی بود. زبانش آن زمان برای من که تازه از اول دبیرستان فارغ شده بودم
بسیار سخت بود.

 به هر مشقت که بود آن ده فصل را خواندم و البته بسیار خواندم؛ شاید بیش از پانزده بار!

به ناگاه آنچه برایم به غایت مشکل می نمود در نهایت، سهل افتاد.

همان حسی که پیش از این به ریاضیات داشتم را با یک افق بلندتر بازیافتم.

مریم
میرزا خانی را نمی شناختم. تنها نسبت من با او همین کتاب بود. اما کتابش
چندان حس خوبی به من داد و چندان نام کتاب در نظرم با نام او پیوند یافته
بود که حس کردم بزرگترین معلم من، اوست و سال‌ها در نزدش تلمذ کرده‌ام.
سرنوشت او را در این حد می دانستم که در دانشگاه شریف لیسانس گرفته و سپس
به آمریکا رفت و در مقطع دکترای تئوری اعداد فارغ التحصیل شده است.

این
حس و حوادث در تاریک خانه ی ذهن من مانده بود تا اینکه دست تقدیر مرا هم
با تاخیر به دانشگاه شریف کشاند. این بار نیز با دست خالی از یقین! من
دانشگاه شریف را بیش از اینکه با نام مشاهیری چون علی دایی، عادل فردوسی
پور و یا حتی مجید شریف واقعی بشناسم آن را با نام مریم میرزا خانی
می‌شناختم. به علت آن حسی که کتابِ او بر من عارض کرد، در ضمیر من نام شریف
با نام او بیشترین پیوند را یافته بود.

خیلی وقت است که معارفِ
جازمِ یقینی در ذهن من ترک برداشته است و از این معارف، تنها تلی از
خاطراتِ روزهای شر و شورِ آرمان خواهانه در پستوی ذهنم مانده است. درست نمی
دانم، اما حس می‌کنم عهد دیرینِ من با لبِ شیرینِ ریاضی، نسبتی با
انگیزه‌ی من برای یافتن یقین داشت. اینکه همیشه پیِ یقین می گشتم و اینکه
همیشه در نظرم ریاضی( به عنوان معرفتی یقینی) معرفتی مقدس می نمود، شاید بی
ارتباط نباشند.

در هر حال، هر گاه در ریاضیات از پسِ مسأله ای بر
نمی‌آمدم، چنان بر خود می پیچیدم که گویی به بحران وجودی مبتلا گشته ام. هر
گاه حسِ سترونی در علم هندسه بر من غالب می شد گویی وجودم آب می شد.

 تبیینِ
کاملِ ریشه های روانی و( معرفتیِ!) این امر، و دلایل و عللِ این عارضه ها
بر من پوشیده است؛ اما هر چه بود یک‌بار در نوجوانی، کتابی که نشانی از
مریم بر جلد آن بود، مرا از آن بحران رهانید. سال ها بعد، پس از اینکه گوهر
یقین باز از کف نهادم و یقین علمی خود را در هجومِ اندیشه های اجتماعی و
تاربخی جا گذاشتم، سرنوشت، مرا به دانشگاهی کشاند که باز هم ردی از مریم در
آن بود. مریم میرزاخانی را هیچ گاه ندیده ام و حضورِ خاطرِ او در زندگیِ
من چون یک افسانه است؛ مانند افسانه‌ی یقین!

مریم، مرا به یادِ “افسانه‌ی آرام بخشِ” یقین می‌اندازد.

دیروز
شنیدم او از جهان دیده برچیده است. گویا مدتی بود که سرطان او را رنجور
کرده بود و در نهایت، صبح امروز در یقینی‌ترین واقعه‌ی هستی غلتید.


گوگل یاهو!