نرم نرمک می رسد اینک بهار
فریدون مشیری
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان
آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق
پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال
دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمهباز
خوش به حال دختر
میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال
آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده
رنگین نمی بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می
که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای
دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر
نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ