نامه یک دختر بچه بروجردی به فرهاد داودوندی


نامه یک دختر بچه بروجردی به فرهاد داودوندی

از وقتی شما کمک مان می کنید، مامانم داروهاش رو می خوره،  دیگه بخاطر بیماری بیهوش نمیشه…..

صاحبخانه غُر غُرو هم، از وقتی سر موقع کرایه خانه را می دهیم دیگه نمیگه از خونه ام برید بیرون…

عمو فرهاد، همیشه توی زندگی دلم می خواسته یه “ساعت مچی” داشته باشم…..


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!