با ۱۵۰ میلیون تومان چکار می شود انجام داد؟
فرهاد داودوندی- بروجرد:
آقا معلم اجازه؟! از آنجا که گفته بودید موضوع انشاء آزاد است و هر مطلبی دل مان می خواهد می توانیم بنویسیم، بنابر این طبق معمول همیشه، از بابا جونمون خواستیم توی نوشتن انشاء کمک مان کند، اما چشم تان روز بد نبیند! هنوز از دهان مان در نرفته بود که بپرسیم با ۱۵۰ میلیون تومان چه کاری می شود انجام داد که ناگهان عربده پدرم مثل یک شیر غران فضای خانه را در هم پیچید!
طبق معمول این وقت ها، مادرم با لیوان آب از آشپزخانه بیرون آمد و در حالیکه به سوی پدرم می رفت با خونسردی به پدرم گفت: مرد چته؟ چیه خونه رو روی سرت گرفتی؟
با این حرفهای مادرم، بناگهان پدرم به مانند تیری که از چله رها کنند، عربده دیگری کشید و گفت: تا این پسر خودشو و ما را بدبخت نکند دست از این فضولی هایش بر نمی دارد!
آقا معلم اجازه؟! با این حرف پدرم، من و مامانم به هم نگاه کردیم و مادرم گفت: مگه پسر عزیز دردانه ام چی گفته؟ خوب دارد سوال می کند که با ۱۵۰ میلیون تومان چه کاری می شود انجام داد؟ اینکه دیگر سر و صدا ندارد!
پدرم با همان حالت فریاد زدنش نگاه مادرم کرد و گفت: مگه تو نمی دونی توی این دو سه روز اخیر توی این شهر سر خرج کردن ۱۵۰ میلیون تومان در یک همایش، همه به جون هم افتاده اند؟ خوب معلومه که این پسره اگر این انشا را بنویسد دوباره همه می خواهند بدانند ریز خرج کردن این مبلغ جریانش چیه؟!
مادرم که کمی به فکر فرو رفته بود نگاهی به من کرد و گفت: به حرف بابا جونت گوش کن، هر چی باشه سه چهار تا پیراهن بیشتر از تو پاره کرده!
آقا اجازه؟! اما من که دو پایم را توی یک کفش کرده بودم، گفتم: من که حرفی نزدم، فقط گفتم این پول از کجا آمده و اصلا با ۱۵۰ میلیون تومان در این شهر چه کارهایی می شود انجام داد؟!
همینکه این حرف از دهانم بیرون پرید، دوباره پدرم عربده زنان گفت: پسر، آخه چرا دستی دستی با اعصاب من و خودت بازی می کنی؟ مگه این پول مال باباته؟ مگه این ۱۵۰ میلیون تومان به تو ارث رسیده که اینقدر دل نگران خرج کردن این مبلغ هستی؟!
آقا معلم اجازه؟! بابام راست می گفت، اصلا به من چه که این ۱۵۰ میلیون تومان از کجا آمده؟ چگونه آمده؟ کی این پول را داده؟ چجور می خواهد خرج بشود؟ مگه ارث بابام است که بخواهم مو را از ماست بیرون بکشم؟
به همین خاطر بود که آقا معلم عزیز! تا دیدم پدرم راست می گوید و الان توی این شهر بر سر نام ۱۵۰ میلیون تومان حساسیت هایی در حد تیم ملی! به وجود آمده، قید ۱۵۰ میلیون را زدم و در حالیکه ملتمسانه به چشمان پدرم نگاه می کردم، برای اینکه دیگر بابا جوونم به کلمه ۱۵۰ میلیون تومان حساسیت خرج ندهد، مکثی کردم و خطاب به پدر عزیزم گفتم: بابا جوون! با ۱۴۹ میلیون تومان در این شهر چکار می شود انجام داد؟!!!