شعری برای بروجرد

شهر بروجرد
ز چوقا چون نظرکرده بروجرد را ببینی …
به گیتی این   چنین   شهری   نبینی ….

همه جا سبز و خرم  چون    گل ناز ….
دلت  خواهد کنی  با بال  پرواز   …..

روی گلدشت  نشینی  بر  لب  آب …..
تنت آرام  گریزان   از تب و  تاب  …

درختان     صنوبر    بید  مجنون …
ز سر تا سر به گلدشت  داده  گلگون..

به هر جا بنگری آب است و باران …
ز پروانه ز گنجشگ ، زاغ هزاران …‌

بخوانند و  پرند شاخه به شاخه….
 غمی را نیست اینجا یک نشانه…..

چو آدینه کند   خود را نمایان ….
همه گویند که منزل هست چو زندان…

همه صحرا روند  با سازو  آواز ….
شوند با شورو شادی دوست و همراز ..

خوراکی   بهتر  از   دلمه  نباشد…
درونش عشق و شادی ، انباشته باشد…

(اصغر الحاقی)


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!