سیصدی که چهارصد شد!


سیصدی که چهارصد شد!

جوان است و امیدوار به زندگی

مطمئنا آرزو دارد روزی تشکیل زندگی بدهد و در کنار شوهرش زندگی به روی شان لبخند بزند

بخاطر بیماری طی یکی دو ماه گذشته ۳۰ کیلو وزن کم کرده

برای اعزام به تهران قول ۲۰۰ هزار تومان بهشان داده بودم

غمگینانه گفت: عمو فرهاد نمیشه بیشتر  کمکم کنی؟!

به جای ۲۰۰ هزار تومان، چک ۳۰۰ هزار تومان برایش نوشتم/ وقتی رفت پشیمان شدم، دویدم دنبالش و آوردمش و چک را کردم ۴۰۰ هزار تومان

به سوی آسمان نگاه کرد، اشکی که از گوشه چشمش سرازیر شد را دیدم

بهش گفتم هز چی خرج دوا دکتر داشته باشی همه را تقدیمت خواهم کرد، فکر پول نباش برو دنبال درمان، هر چی کم داشتی زنگ بزن از کمک های خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی  برای به دست آوردن سلامتی ات، پول به حسابت واریز خواهیم کرد

لبخند زد، از آن لبخند های عمیفی که وقتی انسان به زندگی امیدوار می شود بر روی لبانش نقش می بندد،

 خیلی آرام زیر لب سخنی گفت که فقط کلمه آخرش را شنیدم: …… خدا


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!