پاپی طلا خط را اداره می کند!
عملیات «
کربلای ۵ » در اواخر سال ۱۳۶۵ در « شلمچه » و شرق بصره به پایان رسید و در
اصطلاح نظامی « خط تثبیت » شده بود ، یعنی برای عراقی ها جا افتاده بود که
درگیری به نفع ایران تمام شده ، کشته های آنها زنده نخواهند شد، مجروحین
سالم نمی شوند ، اسرا بر نمی گردند و غنائم و زمینهای تصرفی به آنها برگشت
داده نمی شود ؛
لذا مطمئن بودند که کاری از دستشان بر نمی آید و این را می گویند
« تثبیت خط » ؛
خط مقدم
شلمچه از شرایط سختی برخوردار بود ، زمین مسطح ، فاصله تا دشمن بسیار کم و
مثل باران میان طرفین گلوله رد و بدل می شد، بطوریکه اگر برای وضو گرفتن از
سنگر خارج می شدی ، حتما باید وصیت می کردی، زیرا احتمال بازگشت مجدد به
سنگر بسیار کم بود!
یکی از فرماندهان دسته در آن منطقه دوست عزیزی بود به نام
« پاپی
طلا دولتشاهی » ؛ اهل خرم آباد بود ، بسیار شاد و سرحال و شوخ طبع ، او
مربی کاراته بود و شاید هنوز هم در خرم آباد به شاگردانش کاراته آموزش می
دهد ، بعد از جنگ دیگر او را ندیدم.
یک شب
پاپی طلا با یک چراغ قوه کوچک در حال سرکشی از نیروهای تحت امر خود بود ،
به من گفت راستی فلانی فکرش را بکن الآن آن طرف خط ، در مقابل ما فرماندهان
قدرتمند و با تجربه عراقی حتی مثل « صدام و عدنان خیرالله و ژنرال الرشید
و خلیل الدهوری و جمال و… » دارند جنگ را فرماندهی می کنند و علیه ما می
جنگند ، آنها هم لابد فکر می کنند الآن این طرف که ما باشیم ، تمام
فرماندهان عالی رتبه اینجا هستند ، دیگر
نمی دانند پاپی طلا دارد خط را اداره می کند!!
بعد هم من و پاپی طلا کلی به این حرف خندیدیم!