سخنی با مردم شهرم؛بروجرد دوست داشتنی

سخنی با مردم شهرم؛بروجرد دوست داشتنی

چه کسی به مردم این شهر خواهد آموخت که راحت متنفر نشوند و برای عاشقی طاقچه بالا نگذارند؟

چه کسی میتواند این همه تناقض بشری را پاسخ گو باشد؟

مردمی که راحت نفرت می ورزند و دشمنی می کنند و دروغ می گویند و برای فرار از هم مسابقه دارند. واندکی مثل سهراب نمی اندیشند که گل شب بو چه کم از لاله قرمز دارد؟ و چرا ز قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ تا شقایق هست زندگی باید کرد.

چرا در این شهر از دیرباز سخن از حسادت و کینه و تهمت و … است؟

چرا کسی نیست تا نام این شهر را به جای دعوای همیشگی به شهرمهربانی ها تغییر دهد؟

چرا برفراز منبرها کسی از عشق نمی گوید؟

چرا در اریکه عمارت ها کسی برای عشق بودجه مصوب نمیکند؟

چرا مساجدش خالی از طراوت جوانی است؟

چرا محافل مذهبی ما کم تعدادند و لبریز از اختلاف؟

چرا خیابانهای ما کسی را به خدا دعوت نمیکند؟

چرا عشق را با ابتذال گره میزنیم؟

چرا به جای اینهمه اسراف در موسیقی کسی کتابی برای مهربان شدن به مردم شهرم هدیه نمیدهد؟

نماد لبخند دوباره درخت خداوندی به انسان نیست؟

دموکراسی های به شرط اسکناس و دعواهای قدرت و ثروت پدر روح رنجور این شهر رادر آورده است.

قدری مسلمانی کنیم و عاشق باشیم

درد و دلی از طرف یک طلبه کوچک و شهروند بروجردی

شیخ علی قاسمی


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!