خاطره دکتر حجت اله غ منیری از دکتر عبدالحسین زرینکوب

خاطره دکتر حجت اله غ منیری

از دکتر عبدالحسین زرینکوب


چیزی در من نیست پا شو پسرم!

یک روز پسر دانشجویی از سنندج آمده بود کلاس استاد زرین کوب. استاد چند ماهی می شد که قلبش را عمل جراحی کرده بود.

 بعد از تمام شدن درس،پسرـ دیوانه وارـ آمد افتاد روی دست و پاهای استاد و با گریه و هیجانی عجیب می گفت:استاد شنیدم قلبتان را عمل کرده اید.من آمده ام قلبم را اهدا کنم به شما.خواهش می کنم قلب مرا بپذیرید!
این قلب به کار شما می آید.شمابیشتر هرکسی برای جامعه مفید هستید…خواهش میکنم…

پسر،مرتب این جمله ها را تکرار می کرد ودر حالی که جلوی استاد زانو زده بود و با لهجه کردی مویه می کرد
،پاهای استاد را می مالید و تندا تند می بوسید؛ استاد خواهش میکنم: قلب من مال شما، باشد؟!  

دانشجوها ـ باتبسم واحساسی همدردانه ـمبهوت نمایش صادقانه و پر سوز وگداز پسرک شده بودند.

استاد مانده بود با این جوان چه کند! معذب شده بود. دوست نداشت آن پسر سرش را روی دست و پاهایش بمالد و آنقدر ابراز خاکساری کند.

استاد، در حالی که خم شده بود و زیر بازوان آن جوان شیفته و معصوم را گرفته بود و داشت به زحمت تلاش می کرد تا او را از روی پاهایش بلند کند بلکه مانع نوازشهای وی بشود، از اعماق وجودش جمله ای گفت که همگی یکه خوردیم؛ گفت: ” پسرم من کسی نیستم، پا شو چیزی در وجود من نیست” !!

(حجت اله غ منیری ـ خاطره ای از سال ۷۲ )

بیست وهفتم اسفندماه ،زاد روز معلم اخلاق و علامه دانش” عبدالحسین زرین کوب ” گرامی باد.


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!