بااختیار /خداشناس /احمدروزبهانی/رضامختاری)عکس داخل سنگر خداشناس شهید
بااختیار نادر کاکاوند(معروف به داشی)حسینی و جانبزرگی )عکس بعدی مسعود
روستایی و شهید بااختیار
خاطره ای از شهید قهرمان
محمد رضا بااختیار
روزاخر اردو بعداظهر بود چند دستگاه کامیون جهت انتقال گردان به پادگان فرستاده بودن وسایل رو بار زدیم ونیروها هم سوار شدن .ما اخرین کامیون بودیم همه کامیونها حرکت کردن اما راننده ما نمی دانم چرا قهر کرده بود وگفت من حر کت نمی کنم هر چقدر خواهش کردیم کارساز نبود.
درزمان جنگ فرماندهان در هر شرایطی باید چنان مقتدرانه عمل کنند که نیروها به توان فرماندهان خود شک نکنن وگرنه اثرات منفی دارد.بگذریم ..
دوباره خواهش کردیم راننده رفت داخل دره ای کنار چشمه نشست .مانده بودیم چکار کنیم که بااختیار امد گفت راننده رو بزاریم وبریم گفتم مگه پایه یک داری گفت چکار داری سالم میبرمتون .
گفتم سریع سوار شید .محمد رضا میخی اماده کرده بود تا سوار شدیم با میخ کامیون رو روشن کرد و تا راننده رسید سر جاده ما از چشم افتاده بودیم .
اونجا فهمیدم که حساب محمدرضا جدایه ودیگه ازش جدا نشدم
نقل خاطره از آقای غلام رضا حسینی
فرمانده گروهان شهید باهنر گردان ثارالله بروجرد