خاطرات یک وبلاگ نویس
(۳۴)
کارت قرمز به فرهاد داودوندی
وقتی درس اخلاقی بزرگترین مظهر وفاداری
تاریخ را فراموش کردم
تاکنون هیچگاه درخواست شخصی از هیچ مسوول و یا مدیر شهری نداشته و به امید خدا هم در آینده نخواهم داشت.
امروز برای پیگیری مراحل قانونی از کارافتادگی “”خانواده مبتلا به تومور مغزی”” خدمت جناب آقای قدرت اله سعادتی رئیس محترم اداره بیمه تامین اجتماعی بروجرد رسیدم تا از ایشان برای کمک به این خانواده کمک بگیرم.
تا اینجای کار مشکلی نبود، حتی وقتی آقای سعادتی مسوول فعال، خستگی ناپذیر و دوست داشتنی تامین اجتماعی بروجرد محبت نمود و پرونده پدر این خانواده نیازمند را در کامپیوتر بررسی می کرد هم مشکلی نبود، اما نمی دانم چرا یکدفعه به زبانم آمد که برای کسب اطلاع از پرونده بیمه تامین اجتماعی خودم هم مزاحم وقت ایشان بشوم.
البته بلافاصله از اینکه درخواست شخصی کردم پشیمان شدم، اما کار از کارجا گذشته بود و آقای سعادتی محبت نمود و سابقه بیمه من را از کامپیوتر شان به اطلاعم رسانید.
از آنجا که از کار خودم به شدت پشیمان شده بودم، از گرفتن پرینت سابقه بیمه تامین اجتماعی ام ممانعت کردم .
بعد از ظهر هم به جناب سعادتی زنگ زدم و درخواست نمودم مرا بخاطر اینکه درخواست شخصی مطرح نموده بودم ببخشد.
حضرت ابوالفضل العباس (ع) بزرگ مرد بی همتای تمام تاریخ در عرصه وفاداری، وقتی در یک ماموریت در نبرد قهرمانانه کربلا برای آوردن مشک پر از آب جهت افراد تشنه و در محاصره به لب رودخانه پر آب و خروشان رفت، با اینکه به شدت تشنه بود، وقتی آب را در دستان خود برای نوشیدن بالا آورد، به خاطرش رسید که برای ماموریتی آمده و باید اول وفای به عهد کند، لذا از نوشیدن آب خودداری کرد و به واقع برای همیشه تاریخ، پیامی برای آیندگان فرستاد که اگر به پست و مقامی رسیدید، اگر مسوولیتی را قبول کردید، فقط وفای به عهد کنید و به هیچ وجه به فکر رفاه و منافع طلبی شخص خود نباشید.
امروز من در یک لحظه درس بزرگ حضرت ابوالفضل العباس (ع) را فراموش کردم و در موقع پیگری مشکلات “”خانواده مبتلا به تومور مغزی”” وسوسه شدم که برای خودم هم قدمی بردارم.
رسم مردانگی این بود که فقط پیگیر مشکلات این خانواده نیازمند واقعی می شدم و روز دیگری به مانند مراجعین عادی برای گرفتن پرینت سابقه بیمه ام ، آنهم نه به اطاق رئیس اداره که به مسوول دیگری که وظیفه اش پاسخگویی به درخواست امثال من می باشد مراجعه می کردم.
از ظهر امروز اعصابم به هم ریخته که چرا از موقعیت پیش آمده برای خودم قدمی برداشتم، امیدوارم دیگر تکرار نشود و برای اینکه دیگر اینگونه رفتار از من سر نزند، به خودم در عرصه کار خبری کارت قرمز می دهم تا همیشه یادم بماند یا مسوولیت قبول نکنم و یا اگر قبول کردم سر سوزنی منافع خودم را تا پایان مسوولیت در نظر نگیرم.
والسلام.