خاطرات یک وبلاگ نویس
ماجرای ماشین لباسشویی
و اتفاق جالبی که رخ داد
(۳۰)
فرهاد داودوندی- بروجرد:
توی این دنیای بزرگ، بعضی اتفاقات بصورت بسیار عجیب و غریب رخ می دهد تا جائیکه از طریق علوم مختلف به مانند علم ریاضی و یا حتی علوم
مختلف دیگر هم نمی توان برای رد یا اثبات آنها فرمولی نوشت!دو روز قبل دوست بسیار عزیزی به من زنگ زد که: فلانی برای مادر یک خانواده بسیار نیازمند که ۴ نفر از افراد خانواده اش بیمار هستند، در یکی از روستاهای دور افتاده شهر، احتیاج بسیار مبرم به یک عدد ماشین لباسشویی است و گروهی از دوستان مبلغ ۳٫۰۰۰٫۰۰۰ ریال جمع آوری کرده اند، اما برای خرید ماشین لباسشویی ساده به حدود ۲٫۵۰۰٫۰۰۰ ریال دیگر احتیاج داریم و گفتیم حالا که سایت فرهاد ۹۰ در اینگونه کارها قدم برمی دارد، ببینیم کمکی از دست تو بر می آید یا نه؟
در جواب این دوست بسیار عزیز، گفتم تا چند دقیقه دیگر جوابش را به شما خواهم داد و با این جمله گفتگوی تلفنی مان موقتا تمام شد.
هنوز یک دقیقه از این مکالمه نگذشته بود که تلفن همراهم زنگ خورد، خانم محترمی از آنطرف خط گفت: آقای داودوندی؟ گفتم: امرتان، بفرمائید.
همان خانم محترم گفت: ماشین لباسشویی دارم که تازه تعمیرش کرده ایم، اما بخاطر اینکه منزل مان آپارتمانی است و جا نداریم، قصد داریم آنرا به شخص نیازمندی هدیه بدهیم، آیا شما کسی را سراغ دارید؟
بلافاصله در پاسخ به آن خانم محترم گفتم: یکی دو دقیقه پیش دوستی برای شخص نیازمندی درخواست یک ماشین لباسشویی داده، آدرس تان کجاست تا بیائیم آنرا ببریم.
دیروز بارندگی بود و بخاطر اینکه دوستان عزیزم برای تعمیر منزل این خانواده نیازمند باید گچ و سیمان هم می بردند و روز قبل بارندگی بود، شرایط آب و هوایی فراهم نشد، اما امروز با قطع بارندگی فرصتی دست داد تا ماشین لباسشویی مورد نظر را هم از آن خانواده محترم تحویل گرفتیم و ساعاتی بعد توسط دوستان مورد نظر در روستای …. به آن خانواده واقعا نیازمند تحویل داده شد.
به هر حال فقط می توان به فرمول های پیچیده جهان هستی با چشم دل نگریست و فقط خدای مهربان را شکر کرد که با ظرافت خاصی با دست خیرین محترم، گره از کار فرو بسته نیازمندی باز می کند.