جنگ زده خوزستانی که عاشق بروجرد است


سپاس از بیننده عزیزمان “سینا ” از آمریکا

جنگ زده خوزستانی که عاشق بروجرد است

و تسلیت به معلم سالیان دور


جناب داوودوندی

من اهل بروجرد نیستم اما هفت سال از دوران جنگ ایران و عراق را به عنوان جنگ زده مهاجر ساکن بروجرد بوده ام.

علیرغم آن سالهای مشقت بار و تنگدستی همگانی بخصوص برای ما مهاجران غریب و
بی سامان، بروجرد عزیز در طی آن سالیان به ما و ما به آن خو گرفتیم. آن
زبان و لهجه ناآشنای ماههای اولیه برای ما “خوجستانی” های مهاجر ، آرام
آرام جا خوش کرد و بر ذهن و ضمیر ما کودکان کوچه و کوچه باغی نشست و ناگاه
در کشف و شهودی ناخودآگاه به زبانمان حلول کرد و بیرون جهید.

ابتدا کلمه
بود و وجه غالب آن کلمات، دشنام هایی بود واکنشی و تدافعی به دشنام های هم
سن وسالان آن سالهایمان در دعواهای کوچه و مدرسه و خیابان که به دلیلی
نامعلوم کاملاً طبیعی شمرده می شد. سپس آرام آرام عبارت ها جان گرفتند و تا
به خود آمدیم داشتیم وُوری یِردی صحبت می کردیم.

از آن پس بروجرد و هر
آنچه فرهنگ کوچه و خیابان آن شمرده می شود ما را در خود بلعید و خود را
خانه ما کرد.
اینگونه بود که ما فراریان آتش جنگ که از سر اتفاق به این شهر
برف و سرما پناه آورده بودیم و آن را اقامتی چند ماهه تا خوابیدن آن فتنه و
بازگشت به خانه و کاشانه خود تصور می کردیم تا اندکی پیش از پایان جنگ
ماندگار شدیم و با پایان آن بروجردی شده بودیم!!

ممکن است بپرسید چرا این یادداشت را ذیل این پست می نویسم. راست آنکه
سالهای طولانی است ساکن آمریکا هستم و امشب بطور کاملاً اتفاقی با وبلاگ
جالب شما آشنا شدم و چند ساعت به گشت و گذار پر خاطره در آن پرداختم و
متاسفانه در طی تورق صفحات آن با این خبر هولناک مواجه شدم.

 خبر درگذشت
جانسوز( دوشیزه پرنیان حجتی ) فرزند کسی که طی سالهای ۱۳۶۲ و ۱۳۶۳ (سی و سه سال پیش) شاگرد کلاس
فیزیک ایشان ( آقای عبدالمحمد حجتی دبیر دبیرستانهای بروجرد)  در سال اول و دوم در دبیرستان دکتر شریعتی در خیابان حافظ
بودم.

از صمیم قلب به ایشان و همسر گرامی شان تسلیت می گویم و برایشان آرامش باطنی آرزو می کنم.

جناب داوودوندی آیا برایتان امکان پذیر است ایمیلی از ایشان که حق آموزگاری و استادی بر من دارند در اختیار من بگذارید؟


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!