بعد از ۴۴ سال در بروجرد با شنیدن صدای ویلون
دو دوست دیرین همدیگر را شناختند.
استاد نابینا با شنیدن صدای ویلون،
دوستش را شناخت
به همین مناسبت خاطره رویداد آن روز را مجددا و اینک بعد از شش سال در سایت قرار می دهم
۱۷ شهریور ۱۳۹۱
شاهدیک رویداد تاریخی هنری در زمینه موسیقی در بروجرد بودم، دو دوست
قدیمی ( استاد واحد پرموز و استاد حشمت اله جودکی) که هر کدام بعد ها از
اساتید موسیقی شدند، بعد از ۴۴ سال همدیگر را پیدا نمودند. و اما خاطره ای
زیبا از این دیدار برای من به جا مانده است که گفتن آن می تواند خالی از
لطف نباشد:
روز ۱۷ شهریور ۱۳۹۱ باتفاق دوست عزیزم آقای مهران کوچک،
استاد حشمت اله جودکی و امیر حسین داودوندی، عازم منزل آقای جمشید نادی
داماد استاد واحد پرموز شدیم.
شنید بودم که سالیان سال قبل ( بیش از
۴۴ سال ) این دو دوست قدیمی از همدیگر جدا افتاده بودند، اینک پس از گذشت
دهه ها استاد واحد پرموز در سنین ۹۳ یا ۹۴ سالگی است و متاسفانه بینائی هر
دو چشم خود را از دست داده است و شنوائی ایشان هم تا حدود زیادی دچار مشکل
شده است و با توجه به اینکه چندین سال پیش با موتور سیکلتی تصادف کرده
است، برای خوابیدن هم مشکل دارد و چندین سال است که نشسته روی مبل می
خوابد.
استاد پرموز، آقایان رضا و ابوالفضل نادی نوه های استاد به همراه سرکار
خانم نادی دختر استاد، برای استاد پرموز توضیح می دادند که استاد جودکی
دوست قدیمی ات برای دیدنت آمده است،
اما استاد پرموز در حالی که بسیار
متاسف بود، حرف اطرافیان را قبول نمی کرد! زیرا معتقد بود که چند سال قبل
در یکی از نشریات نوشته شده که استاد جودکی در یک تصادف جان به جان آفرین
تسلیم نموده است!
هر چقدر که اطرافیان و حتی خود استاد جودکی
توضیح می دادند که آن مطلب اشتباه بوده و بعد ها آن نشریه بخاطر درج آن خبر
غلط عذرخواهی نموده است، اما استاد پرموز قبول نمی کرد که نمی کرد!
بالاخره
استاد پرموز با توجه به اینکه بینائی دو چشمانش را از دست داده،گفت: باید
چند سوال از این آقا بپرسم تا اگر جوابهایش صحیح بود آنوقت حرف شما را
قبول کنم!
جودکی هستی، بگو ببینم فلان سال در فلان جا چه کسانی با ما بودند؟ آن سال
که برای اجرای برنامه رفتیم فلان شهر چه اتفاقی افتاد؟ در آن برنامه موسیقی
که هفتاد سال پیش در تهران اجرا کردیم چه خواننده ای در گروه ما بود؟
استاد
پرموز پیاپی سوال می کرد و استاد جودکی هم جواب می داد. اما استادپرموز
قبول نمی کرد و همچنان معتقد بود که جودکی مُرده است و شما شخصی دیگر را
آورده اید که برای من خاطرات استاد جودکی را زنده کند!
این سوال و جوابها بیش از یکساعت طول کشید و استاد پرموز همچنان قبول نمی کرد که استاد جودکی زنده باشد!
در
این زمان، آقای مهران کوچک ویلونی را که به همراه آورده بود به استاد
جودکی داد و گفت: فکر می کنم بهتر است برای استاد پرموز قطعه ای ویلون
بنوازید!
استاد جودکی ویلون را کوک کرد و شروع به نواختن کرد، هنوز
آرشه ویلون بیش از چند بار به حرکت در نیامده بود که با اولین صدای موسیقی
که در فضا پخش شد، اشک در چشمان استاد پرموز جمع شد و گفت: حشمت؟!( نام
کوچک استاد جودکی)، خودتی؟ به من گفته بودند که تو مُرده ای؟
و دو
استاد موسیقی بروجرد که بیش از ۴۴ سال بود همدیگر را گم کرده بودند دست در
گردن همدیگر انداختند و برای دقایقی مجلس در سکوت تحت تاثیر نوای ویلونی
قرار گرفته بود که با شنیدن صدای آن دوست نابینا، بلافاصله دوست خودش را
شناخت!
اطرافیان از استاد پرموز پرسید: چرا حرف ما را قبول نمی کردی؟ اما تا صدای
ویلون در آمد قبول کردی که نوازنده این آهنگ استاد جودکی است؟
استاد
پرموز در جواب گفت: صدای ساز هر استادی در موسیقی، منحصر به فرد است، و
وقتی صدای ویلون را شنیدم شک نکردم که نواختن چنین استادانه و ظریف ویلون
فقط کار حشمت جودکی است!
لازم به ذکر است استاد پرموز چنان از
شنیدن ویلن دوست قدیمی خود به وجد آمده بود که با اینکه بیش از بیست سال بود دست به ویلون نزده بود، با دستان لرزان قطعه ای آهنگ زیبا نواخت.
روحش شاد و یادش گرامی