داستان کوتاه یادش بخیر قدیما نوشته: مهدی بیرانوند ” روژمان “

داستان کوتاه

یادش  بخیر قدیما

نوشته: مهدی بیرانوند  ” روژمان “


یادش  بخیر قدیما

 آقا بزرگ دیگه از وضع زندگی اش خسته شده بود .او با آن چشمان پیر و خسته اش نگاهی به همسرش عزیزبانو انداخت و گفت: بانو…بانو..بانو خانم. عزیز بانو که مشغول نخ کردن سوزن بود زیرلب سرسری جواب داد : چیه، چی میگی مرد؟

آقا بزرگ جواب داد: تو از این وضع زندگی خسته نشدی؟!…دلت تنگ نشده واسه اون قدیما که همه باهم رفت و آمد داشتن و دور هم بودن ها، بخدا خسته شدم از این تنهایی هیچ کدوم از بچه ها نمیان یه توک پا سربزنن وقتی هم میان سرشون مدام تواین وامونده ی تلفن همراست…

قدیما همه باهم دور حوض مینشستیم و درمورد هرچیزی باهم حرف می زدیم و به درد دل هم می رسیدیم…نه گوشی نه ماهواره…والا راحت بودیم فقط یه رادیو بود که همش اخبار میگفت، من دیگه کم آوردم …تورو نمی دونم.

عزیز بانو چندبار سرفه کرد و زیرچشمی به آقابزرگ خیره شد و گفت: چته مرد چرا اینقدر نق می زنی تو میگی چکار کنیم ها، خب زمونه عوض شده کاریش هم نمیشه کرد …اه منم خسته شدم دلم لک زده واسه سادگی و یک رنگی مردم قدیم ، واسه اون کمک هایی که از ته دل به هم می کردن تو شادی و غم هم شریک بودن …اما حالا چی طرف همسایه اش از گشنگی و نداری میمیره بعد بجای اینکه واسش مراسم و دست خانواده اش رو بگیرن با  گوشی های وامونده شون از جنازه طرف  واسه یادگاری فیلم برداری میکنن که بزارن توی  این برنامه های کوفتی …چی بود اسمش…وا…وا..وایس وایس…وات سایس …اِ اِ..حالا هرچی که هست،

 اما خب چه میشه کرد دنیا عوض شده …امروزه تمام کشور ا به جون هم افتادن همجا جنگ و قحطیه اون قدیما فقط جنگ ویتنام  اون سر دنیا بود تازه مردم کلی میترسیدن که مبادا جنگ به کشورشون برسه …آخ که چقدر اون مردم ساده رو دوست دارم.حیف شد که همشون باگذشت زمان فراموش شدن.

عزیزبانو نگاهی به قوری چینی روی سماور انداخت و گفت: بیا واست یه چای اناری بریزم تا گلوت تازه شه …بیاچای بخور که فردا پس فردا جای این چای خدا میدون چی بخوردمون بدن…مگه ندیدی بجای آش و پلو پیتزا و سوسیس و کالباس امده .

آقابزرگ از روی تخت کنار حوض بلند شد و گیوه های سفیدرنگش را نوک پا انداخت  و آرام آرام کنار باغچه رفت و مشتی گندم برای کفترا  ریخت و گفت: آدما دیگه صفا و صمیمیت ندارن هرکی واسه خودشه…همه بفکر منفعت خودشونن کجاست اون مش ممد رو که هروقت هرکی مشکل توی محل داشت اگه شده نون سفره ی خودشو برمی داشت و اما مشکل همسایه شو حل می کرد…می دونی دنیا و مردم دارن از سنت ها و اصل خودشون دور و دور تر میشن دوست دارن مثل اون ور آبی ها رفتار کنن و لباس بپوشن…آ

خه بگو مسلمون عیب لباس های خودمون چیه !! میرن لباس های تنگ و کوتاه می پوشن که چی بشه؟؟!! آخه پدرآمرزیده خارجی هاهم باخودشون این کارا رو نمی کنن دیروز پسره رو  توصف نانوایی دیدم انگار برق گرفته بودش موهاش سیخ شده بودن رو هوا…اون که چیزی نیست یارو  رو  دیدم بازن و بچه مثل زنش ابروهاشو گرفته بود  بهش گفتم پسرم این چه بلایه که سرخودت آوردی ؟ باکلی فیس و ناز نگام کردو گفت: مد شه ..خوشگله خیلی هم دلت بخواد پیرمرد.

آقابزرگ کنار عزیزبانو نشست و استکان کمرباریک چای را دست گرفت و آهی کشید و ادامه داد: آه…همه خودشون رو فراموش کردن اصلشون و اجدادشون رو…چرا !!..مثل یه زلزله است همه چی بهم خوره ….همه چی زیرو رو شده .

 اون استکان چای را سرکشید و گفت : مردم امروزی نمی دونن چه ظلمی درحق خودشون  و نسل آینده می  کنن اینا دارن نسل آینده رو بی هویت می کنن، آخ عزیربانو  حرف بسیاره …اما چه فایده  باحرف که چیزی درست نمی شه ….

مهدی بیرانوند  ” روژمان “

@@@@@@@


آشنایی با آقای مهدی بیرانوند( روژمان)

نویسنده جوان بروجردی

مهدی بیرانوند متخلص به روژمان نویسنده، شاعر ، عکاس در ۱۳۷۳ شهرستان بروجرد بدنیا آمد و بدلیل شغل پدر به کردستان کوچ نمود ومدت سیزده سال ساکن شهرسنندج شد.

بعداز سیزده سال زندگی در کردستان به زادگاهش بروجرد آمد. وی نویسندگی را از سال ۸۸ شروع نمود . روژمان که شغل روزنامه نگاری دارد و عنوان نویسنده ادبی مطبوعات غرب ایران را برای خود کسب کرده کارش را از سال ۱۳۹۲ با پیغام بروجرد اغاز و با بامدادلرستان پیک ایلام سیروان و روژان کردستان و جوان اردبیل و همشهری تهران ادامه داد.

 اولین کتاب او مجموعه داستانی با نام ( بالا و پایین شهر از انتشارات داستان در شهریور ۱۳۹۴ منتشر و راهی بازار شد) که توانست جایزه سراسری نشست کتابخوان را از آن خود کند.

این کتاب همچنین توانست فروش خوبی را در نمایشگاه بین الملی تهران ( نمایشگاه شهر آفتاب در غرفه نشر داستان ) کسب نماید. کتاب حاضر دوران خوشی را در فستیوال ادبی ارمنستان تجربه کرد و نام نویسنده لرستانی را در ارمنستان زنده نمود.

وی هم اکنون به شغل روزنامه نگاری مشغول است و مجموعه شعر ی تحت عنوان ( خیابان بیکاری ، کافه همیشگی ) درانتشارات داستان زیر چاپ دارد.


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!