ورمزیار:چند نفر کم کاری کردن تا پرسپولیس را ۶ تایی نکنیم!/ قلعه نویی به فکر حفظ رکوردهایش نباشد

صادق ورمزیار می گوید در دربی سال ۷۰،هافبک های استقلال در حق هواداران این تیم ظلم کردند.

یکی از بازیکنانی که هواداران استقلال در دربی‌ها خاطرات بسیار خوشی با او دارند، صادق ورمزیار است. دفاع چپی که یکی از پنالتی‌زنان قهار این تیم بود و سه بار هم دروازه سرخپوشان را در دربی‌ها گشوده است. ورمزیار ظهر دیروز مهمان تحریریه خبرورزشی بود و خاطرات ۳۰ سال حضورش در دربی‌ها را به اتفاق هم مرور کردیم. البته با توجه به اهمیت مسابقه فردا، ترجیح دادیم همه سؤالات‌مان را معطوف به دربی‌ها کنیم اما در لابه‌لای کار، حرف به ماجراهای دیگر هم کشیده شد که …

با هم مصاحبه کاپیتان اسبق استقلال را مرور می‌کنیم.

* می‌خواهیم به اولین دربی شما برگردیم. بازی سال ۱۳۶۶ که صفر – صفر تمام شد.

آن دربی که شما می‌گویید اولین دربی‌ام بود که بازی کردم اما از سال ۱۳۶۲ دربی‌ها را به عنوان بازیکن تجربه کرده‌ام.

* از سال ۶۲؟

بله، همان دربی معروف که با گل آقای پرویز مظلومی بازی را بردیم. در آن بازی من ۱۶ ساله بودم اما با موافقت آقای پورحیدری روی نیمکت نشستم و اسمم در لیست ذخیره‌ها رد شد. حتی در دربی سال ۱۳۶۵ که ۳ بر صفر باختیم هم روی نیمکت بودم. اصلاً قرار بود در آن بازی به میدان بروم اما آقای رضوی ترجیح داد نیمکت‌نشین شوم. این‌طوری شد که در دربی سال ۱۳۶۶ برای اولین‌بار بازی کردم.

* یعنی قرار بود در دربی سال ۱۳۶۵ شما بازی کنید؟

بله، قرار بود از بین من یا اصغر حاجیلو، یک نفرمان فیکس باشیم اما آقای عباس رضوی که سرمربی تیم بود، ترجیح داد جعفر مختاری‌فر بازی کند. جعفر بازیکن بسیار خوبی بود اما اغلب توانایی‌هایش زمانی بود که به عنوان یک عنصر تهاجمی در داخل زمین حریف قرار داشت. بنده خدا در دفاع چپ آن کارآیی لازم را نداشت. یادم می‌آید اصغر حاجیلو در رختکن به نیمکت‌نشینی‌اش اعتراض کرد اما آقای رضوی گفت: من برد را در چشمان شما دیده‌ام! البته بازی را ۳ بر صفر باختیم! در آن مسابقه منصور پورحیدری کمک آقای رضوی بود، حال آنکه اگر او سرمربی بود، قطعاً نمی‌باختیم و حتی احتمال داشت بازی را ببریم. یادم می‌آید در یک صحنه وقتی ناصر محمدخانی مصدوم شد، اصغر حاجیلو از روی نیمکت بلند شد و بالای سرش رفت. محمدخانی به اصغرآقا گفت:

«اصغر وقتی دیدم داخل زمین نیستی، مطمئن شدم که ما می‌بریم.» یادم می‌آید در اولین دربی که بازی کردم، با وجود آن همه هیاهو، صدای استوک‌هایم را می‌شنیدم. در دربی سال ۱۳۶۶ بازیکن مقابل من عباس کارگر بود.

* در دربی سال ۱۳۶۷ خیلی‌ها می‌گفتند پرسپولیس قاطعانه می‌برد اما مسابقه یک – یک تمام شد و استقلال یک پنالتی هم توسط مجید نامجومطلق از دست داد.

آن‌زمان استقلال پوست انداخته بود و یک‌سری جوان به جای نفراتی همچون حجازی، روشن، دانایی‌فرد، فریبا و … آمده بودند. جواد زرینچه تازه به استقلال آمده بود و محسن گروسی هم ۱۷ ساله بود. من و مجید نامجومطلق هم جوان بودیم.

* اگر شما پنالتی را می‌زدی، گل می‌شد؟

نمی‌دانم. البته بعد از آن من پنالتی‌زن استقلال شدم و همه را هم گل کردم. فقط یک پنالتی را گل نکردم که در بازی با نوف‌باخور بود. البته توپ برگشتی را علیرضا منصوریان به گل بدل کرد.

* در دربی سال ۱۳۶۸ حکایت برعکس شد. این بار اغلب کارشناسان بر برد استقلال تأکید داشتند اما پرسپولیس بازی را برد.

در آن مسابقه خیلی خوب بازی کردیم. هم در نیمه اول و هم در نیمه دوم. امیر هاشمی‌مقدم دو موقعیت صددرصد خراب کرد و سایر نفرات هم خیلی توپ از کف دادند اما پرسپولیس با تک‌گل آفساید رضا عابدیان بازی را برد. برای همین است که می‌گویم اصلاً نباید روی بهتر بودن نفرات حساب باز کرد چون دربی حکایتی کاملاً متفاوت دارد.

* برسیم به دربی بهار سال ۱۳۶۹٫ دیدار فینال اولین دوره لیگ سراسری باشگاهی که استقلال بعد از ۷ سال پرسپولیس را برد و قهرمان شد.

وقتی چند بازی را در عین شایستگی نمی‌بری، استرس تیم ناخودآگاه زیادتر می‌شود. در نیمه اول هم خوب بودیم اما پرسپولیس توسط نادر میراحمدیان گل زد و نیمه اول را با برتری به رختکن رفت. در بین دو نیمه منصورخان گفت: «آقا، اصلاً نمی‌خواهد ببرید. فقط بروید و خوب بازی کنید.» در نیمه دوم اوضاع‌مان بهتر شد. عباس سرخاب خیلی زود گل زد و بعد از آن هم صمد گلزنی کرد تا کار با برتری ما تمام شود.

* بدون شک دربی اسفندماه سال ۱۳۷۰ حرف و حدیث‌های زیادی دارد که هنوز برملا نشده است. استقلال تا دقیقه ۱۳ با دو گل پیش افتاد و شاید می‌توانست گل‌های بیشتری هم بزند اما ناگهان تیم عقب نشست و سال‌ها بعد رضا حسن‌زاده در گفت‌وگو با خبرورزشی مدعی شد که شاهرخ بیانی بازیکنان را جمع کرده و گفته به احترام علی پروین دیگر گل نزنند.

در آن مسابقه با گل‌های من و صمد تا دقیقه ۱۳ با دو گل جلو افتادیم اما بعد از آن کار به شکل دیگری شد! خط هافبک تیم باید توپ پخش می‌کرد اما بعد از گل دوم دیگر به آن شکل این کار را نکرد! بعضی از مردان خط هافبک ما بعد از گل دوم کوتاهی کردند. البته وسط زمین جلسه نگذاشتند بلکه تک‌تک با بچه‌ها حرف زدند. آن زمان برادران بیانی و مهدی فنونی‌زاده رابطه بسیار خوبی با آقای پروین داشتند و اتفاقاً در آن مسابقه هم مانند سایر دیدارها فیکس بودند. به نظرم اگر کم‌کاری گروهی از هافبک‌های استقلال نبود، در آن سال می‌توانستیم بازی معروف شش‌تایی‌ها را جبران کنیم. به نظرم این نفرات در حق تماشاگران کوتاهی کردند. نتایج در آرشیو ماندگار می‌شود و شاید برای مدیران دو باشگاه هم آن اهمیتی که باید را نداشته باشد اما برای مردم هرگز. طرفداران هرگز برد و باخت‌ها را از یاد نمی‌برند.

* با خود شما هم حرف زدند؟

نه ولی در دقیقه ۸۰ وقتی مجتبی محرمی را دریبل کردم و تک به تک شدم، مجتبی به من گفت: «صادق، مگه قرار نبود دیگه به ما گل نزنید؟» واقعاً در حق تماشاچیان ظلم کردند.

* حکایت دربی جنجالی سال ۱۳۷۳ متفاوت بود چون احمدرضا عابدزاده که سال‌ها برای شما بازی کرده بود، حالا دروازه‌بان پرسپولیس بود.

احمدرضا را در کار انجام شده قرار دادند. با عابدزاده خیلی رفیق بودم. هنوز هم هستم. در استقلال با هم هم‌اتاق بودیم. بعد از اینکه توسط آقای عابدینی برای درمان راهی آلمان شد، برای ادای دین به او رفت پرسپولیس. همین اتفاق برای نامجومطلق و احدی هم افتاد. شاید خود من هم اگر از بچگی جزو هواداران تیفوسی استقلال نبودم، در آن سال‌ها از این تیم می‌رفتم. وقتی پنالتی شد، ادموند اختر که در کورس آقای گلی بود، گفت اجازه بده من بزنم، من هم قبول کردم. البته مربیان راضی نبودند. بعد از چند ثانیه دیدم اختر نمی‌زند، گفتم چرا نمی‌زنی؟ فهمیدم عابدزاده کرکری می‌خواند. احمدرضا به من گفت: «پنالتی نزن صادق، می‌دونی پنالتی چه کسانی را گرفته‌ام؟» حالا جالب است که حتی در تمرینات هم نمی‌توانست پنالتی‌هایم را بگیرد! بهش گفتم: «احمدجان، اگه سمتش هم رفتی، یعنی گرفتی!» اتفاقاً خلاف جهت رفت و گل شد. بهش گفتم: «احمد آدرس را عوضی رفتی!» باور کنید حتی اگر سوار موتورسیکلت هم می‌شد، نمی‌توانست پنالتی‌ام را بگیرد! البته انصافاً احمدرضا یکی از بهترین دوستان من و جزو مفاخر فوتبال ایران است و خواهد بود.

* دربی تابستان سال ۱۳۷۴ را ۳ بر یک بردید.

بله، در نیمه اول کار را تمام کردیم. در آن مسابقه یورگن گده ترکیب ثابت پرسپولیس را بد چیده بود. قبل از شروع مسابقه حتی یک مساوی را هم خوب می‌دانستیم اما یک نتیجه بسیار خوب رقم خورد.

* در آن بازی هم شما پنالتی زدی و گل شد. واقعاً خطا روی اختر پنالتی بود؟

مگر می‌شود داور فینال جام‌جهانی اشتباهی پنالتی اعلام کند؟ ساندرو پوهل داور بسیار خوب و بزرگی بود.

* اما در همان مسابقه فرشاد پیوس هم یک گل زد که مرحوم علیرضا صادقی‌جو آن را آفساید اعلام کرد.

خدا رحمتش کند. مطمئن باشید جایش در بهشت است چون فرشاد در آن صحنه واقعاً در آفساید بود. (می‌خندد)

* آخرین دربی‌ای که شما بازی کردید، دربی سال ۱۳۷۶ بود. مسابقه‌ای که با ۳ گل مغلوب شدید.

آن بازی ترکیب ثابت استقلال اشکال داشت. علیرضا اکبرپور و فرهاد مجیدی خیلی جوان بودند و تجربه دربی و بازی در حضور ۱۰۰ هزار تماشاچی را نداشتند اما ناصرخان حجازی آنها را فیکس گذاشت.

* … و بالاخره برسیم به دربی پاییز سال ۱۳۸۶ که شما دستیار ناصر حجازی بودید. می‌گویند در آخرین دقایق وقتی استقلال جلو بود، قرار بود منصوریان به زمین برود اما ناگهان یک مدافع به زمین رفت و استقلال هم در نهایت گل خورد.

بعد از گلی که روانخواه زد، برخی‌ها بر روی نیمکت معتقد بودند باید یک دفاع داخل زمین برود، عده‌ای هم بر حضور منصوریان تأکید داشتند. در این میان اتفاقاتی رخ داد که بهتر است باز نشود چون برای اعتبار استقلال و استقلالی‌ها خوب نیست. همه ما عضو یک خانواده هستیم.

* قلعه‌نویی محتاط‌تر نشده؟

اگر امیر می‌خواهد دربی را ببرد، باید کارنامه‌اش در دربی‌ها را کنار بگذارد و داخل زمین بیاید. اگر بخواهد به حفظ رکوردش در نباختن دربی فکر کند، آن‌گاه به مشکل برمی‌خورد.

* دربی را چطور می‌بینید؟

بازی جمعه تقابل بهترین خطوط دفاع و حمله است. به نظرم تیمی می‌برد که خط هافبکش بهتر کار کند. به نظرم استقلال روی کاغذ بهتر است و باتجربه‌تر اما روی کاغذ مهم نیست، بلکه باید توی زمین هم بهتر باشد.

در لابه‌لای حرف‌های ورمزیار

* پرویز مظلومی بعد از گلزنی در دربی سال ۱۳۶۲ وقتی داشت تعویض می‌شد، به بچه‌ها گفت: باید مثل ناموس‌تان از گل من مراقبت کنید.

* پرسپولیس یک چک ۵۰ هزار تومانی در اواخر دهه شصت به من می‌داد اما پدرم آن چک را برگرداند و گفت: اگر صادق به پرسپولیس برود، دیگر خانه راهش نمی‌دهم. همین الان هم در مغازه‌اش عکس‌های استقلالی‌های قدیمی را زده است. به او می‌گویم چرا عکس من را نزده‌ای، می‌گوید: هر وقت به اندازه آنها بزرگ شدی، عکست را می‌زنم.

* دزد به خانه‌ام آمد اما فقط فیلم بازی‌هایم را برد.

* بعد از چهارم شدن در جام‌جهانی فوتسال ۱۹۹۲، یک تیم آمریکایی پیشنهادی ۵۰ میلیونی به من داد اما به خاطر استقلال نرفتم. آن زمان صادق باتعصب بودم اما سال ۱۳۷۶ کنارم گذاشتند.

* ذهن ناصرخان را نسبت به من خراب کرده بودند. بنده خدا بعداً متوجه حقایق شد و از من برای دستیاری در استقلال دعوت کرد.

* در سال ۱۳۵۹ وقتی چهارده ساله بودم، برای نوجوانان استقلال تست دادم. منصور پورحیدری مرا پسندید و اسمم را پرسید. بعدش هم گفت حتماً فردا بیا سر تمرین. وقتی داشتم می‌رفتم، با من دست داد و یک اسکناس ۵ تومانی هم گذاشت کف دستم. آن پول جدا از ارزش مالی، به لحاظ روانی هم برایم فوق‌العاده ارزشمند بود. آن‌موقع سازندگی بود اما حالا برخی مربیان پایه‌ای بازیکنان را بر اساس میزان دارایی پدران‌شان انتخاب می‌کنند!


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!