«رفیق! حواسمان هست چقدر خوبی!»
قبل از هر کاری، تابوها را شکست؛ تابو که نمیشود گفت! رفتارهای غلطی که خیلیها بیآنکه بدانند، صرفا به واسطهی تعصب بیجا به آنها تن میدهند.
همین سیمخاردار کشیدنها و جدا کردنها به خاطر شهر، محله، تیره و طایفه. مرزهای ناپیدا اما پُررنگ و جداکنندهای را از میان برداشته بود و حسابی با خبرنگاران و فعالان اجتماعی خرمآباد بُر خورده بود. کارش چیز دیگری بود، اما عشقاش خبرنگاری و به تنهایی بار کمکاری همه را در بروجرد به دوش میکشید.
ابزارش هم وبلاگی بود که آن روزها حسابی مخاطب پیدا کرده بود و کم از یک پایگاه مهم خبری نداشت. ویژگیاش انصاف و اعتدال بود و همین باعث شده بود حرفش خریدار داشته و اثرگذاریش بیشتر باشد.
دنبال تایید و تقدیر دیگران نبود و عاشقانه کارش را میکرد. اگرچه به کسی بیاحترامی نمیکرد و انتقادهایش هرگز از دایرهی ادب خارج نمیشد.
به خبرها و گزارشهای ورزشی علاقهی بیشتری نشان میداد و خیلیها او را خبرنگار ورزشی میدانستند. اما وقتی در سایر حوزهها هم احساس خلاء کرد، دامنهی فعالیتش را بیشتر کرد و حوزههای دیگر را هم پوشش داد.
به صورت مستقیم در هیچ نشریهای نبود، اما بسیاری از نشریات، خبرها، یادداشتها و گزارشهایش را پوشش میدادند.
اولین بار که به هفتهنامه «لرستان ورزشی» آمدم، آقا رضا جایدری او را به من معرفی کرد و کلی از خوبیهایش گفت و خیلی طول نکشید تا خودم آنها را ببینم و برای همیشه نقش مثبت و ماندگاری از «فرهاد داوودوندی» در جسم و جانم بنشیند و هر روز تازهتر و ملموستر شود. اگرچه در مجموع به گمانم بیشتر از یک بار او را از نزدیک ندیدهام.
از آنجا که آدمهای بزرگ، دائم در حال «شدن» هستند، فرهاد هم همواره به سطحی که کار میکند قانع نیست و هر جا فکر میکند میتواند مثبت و سازنده و اثرگذار باشد، وارد میشود و بدون کمترین حاشیهای کارش را انجام میدهد. حالا او تبدیل به محور و مرکزی برای کارهای خیر شده و خیرین زیادی حامی کارهای خوبش شدهاند
و تقریبا میتوانم بگویم هفتهای نیست که از امور خیریهای که به محوریت او صورت میگیرد، خبری به گوش نرسد. از خرید و اهداء ویلچر تا توزیع بستههای حمایتی و کمک به آدمهایی که ناگزیر از تن دادن به عمل جراحی ضروری هستند و از تهیهی هزینههایش عاجز.
او پیک امید است، شادی رمیده را دوباره به آدمها برمیگرداند و لبخند هدیه میدهد.
تا پیش از این آنچه در وصف فرهاد داوودوندی در ذهنم شکل میگرفت، «رسانهای کامل» بود؛ اما امروز او این محدوده را شکسته و خیلی جاهای دیگر هم هست. او ارتشی یکنفره است.
آنها که مرا میشناسند میدانند که نه اهل بیخودی بزرگ کردن کسی هستم، نه چاپلوسی و بزرگنمایی. اما به شدت معتقدم آدمهای مفید و بزرگ را باید پاس داشت، تا مایهی امید باشند و تکثیر شوند.
مطمئنم او (فرهاد) اگر جای دیگری این کارها را میکرد، بیشتر قدرش را میدانستند و بهتر پای کارش میآمدند.
همین باعث شد دست به کار شوم و این سطرها را بنویسم و خیلی ساده بگویم:
«رفیق! حواسمان هست چقدر خوبی!».
به قلم: کرم رضا تاجمهر
پایگاه خبری یافته