نقد ورزشی
تا برج میلاد بالا
فرق یک ورزشکار نوجوان تهرانی
با یک نوجوان شهرستانی
بالا بالا، بالا! بالا بالاتر، بالا! تا برج میلاد، بالا! کی اوله؟ تهران! کی دومه؟ تهران! کی سومه؟ تهران!
چندی
قبل در جریان برگزاری یک مسابقه ورزشی بین خردسالان و نوجوانان تهرانی با
همتایان بروجردی خودشان در بروجرد، یکی از بازیکنان کم سن و سال تیم تهران، به عنوان لیدر در کنار تشک ورزشی شعار های بالا را سر داده بود و بقیه هم تیمی هایش
نیز با هم دَم می گرفتند، بالا!
البته در مسابقاتی دیگر نیز
شاهد بودم که در مقابل تشویق بازیکنان کم سن و سال شهرمان، مربی شهرستانی مربوطه
در حالیکه نگاه چپ به بازیکنانش که در حال تشویق هم تیمی شان بودند انداخت
و جملاتی مبنی
نوجوان
ورزشکار تهرانی در مقابل دیدگان مربیانش در کنار زمین مسابقه هیجان خود را
بروز می دهد و از طرف مربی هیچگونه مشکلی برای آن نوجوان پیش نمی آید.
ورزشکار
شهرستانی تکان می خورد از طرف مربی با گفتن کلماتی به مانند حرف نزن! برو
بشین! به تو چه؟ کی گفت تو حرف بزنی؟ و کلماتی دیگر که شرمم می آید بیان
کنم، مورد خطاب قرار می گیرد!
ورزشکار خردسال تهرانی از همین سن و
سال پائین، آرزوهایش به اندازه بلندی برج میلاد شکل می گیرد!
و ورزشکار کم
سن و سال ما متناسب با شخصیت کوچک مربی اش، آمال و آرزوهایش در حد همان قد و
قواره شخصیتی فسقلی! مربی اش باقی می ماند!
چند سال بعد ورزشکار
تهرانی یا ساکن تهران، مدال المپیک و جهانی بر گردن می آویزد، بازیکن
شهرستانی هنوز هم برای رفتن درون زمین چشمش به فحاشی های نقل و نبات گونه
مربی اش است!
اینگونه است که هر ورزشکاری می خواهد پیشرفت کند، از
خیر ماندن در شهرستان می گذرد و برای همیشه راهی شهر های بزرگ می شود، به
همین سادگی!