نه سال تمام آنقدر با این لباس و این رنگ تیپ زده که حال تصور پوشیدن پیراهنی با رنگ دیگر هم او را آزار می دهد و هم هواداران استقلال را
اگر زمان به عقب بر می گشت حتما در جلسه مطبوعاتی علیرضا منصوریان حاضر می شدم و از او می پرسیدم: اگر دقیقه ۱۲۰ آن توپ با آن ضربه سر برهانی وارد دروازه ذوب آهن می شد و رنگ جام آبی می شد آیا باز هم برهانی را در لیست خروجی های فصل قرار می دادی؟ شاید علیمنصور هم خیلی پخته جواب میداد: اگر گل می شد اصلا شاید من حالا اینجا نبودم!این اگرها جایی در فوتبال ما ندارد. این فوتبال حرفه ای است. در فوتبال حرفه ای موفقیت حرف اول را می زند. وقتی با یک باخت ، هوادار چشمش را بر همه چیز می بندد چرا باید یک مربی در آغاز دوران خویش تعارف را وارد این فضای حرفه ای کند و برایش مهم باشد که سالهای وفاداری یک بازیکن به تیمش اندازه شماره پشت پیراهن اوست؟! چرا باید یک مربی در این نقطه آغاز برایش ارزشمند باشد که یک بازیکن وفادار همیشه اولین نفر بدون بازی با روح و روان هوادار آماده یک امضای بی منت برای تمدید قراردادش بوده است؟ در فوتبال حرفه ای ما که خبری از بازیکنان درصد بده و سفارشی نیست یک جای خالی برای جذب مهره جدید هم یک جای خالی است! مگر در استقلال تا حالا بازیکنی بدون صلاحیت و استعداد لازم وارد لیست شده است؟! مگر در نیم فصلهای متعدد بازیکنی خریداری شده است که فقط بارسنگینی باشد!؟ نه ، نه ! در فوتبال حرفه ای ما احساسات جایی ندارد !اما در مورد آرش برهانی شاید خیلی ها در پی این بودند که ببینند یک مربی از نسل نو که فوتبال را تلفیقی از علم تغذیه و روانشناسی و مسائل تاکتیکی می داند آیا می تواند برترین گلزن تاریخ باشگاه استقلال را احیا کند؟ آیا ریسک پذیری ای در حد آخرین فرجه برای مرد محبوب و سربه زیری که همه دقایق نیمکت نشینی را بدون ایجاد کمترین نا فرمانی سپری کرده است را تجربه خواهد کرد؟ این همان احترامی است که می توان برای یک پیراهن مقدس قائل شد.پیراهنی که نامهای بزرگ این فوتبال به هزار دلیل ، از لجبازی با مربی و مدیرعامل گرفته تا ماجراجویی و وسوسه دلار و قدرت طلبی و … آن را حتی شده موقتی از تن خارج کردند اما یکی از معدود بازیکنان وفادار این روزها ، نه سال تمام آنقدر با این لباس و این رنگ تیپ زده که حال تصور پوشیدن پیراهنی با رنگ دیگر هم او را آزار می دهد و هم هواداران استقلال را. هوادارانی که هم در دقیقه صدو بیست فینال خرمشهر بر سر مرد باوفای خود فریاد زدند و هم در تک تک لحظاتی که آرش آقای گل ، گلزنی را فراموش کرده بود. گلزنی که چند برابر آن صد و خرده ای گلش ، موقعیت از دست داده است.مهاجمی که طی این سالها به همین تعداد این گلها و چند برابرش خودش را در موقعیت گلزنی قرار داده است. درست در همه دقایقی که بسیاری از مهاجمان ایرانی و خارجی این تیم که تا رقم آخر قراردادشان را گرفته بودند حتی به دو قدمی دروازه حریفان نزدیک نشدند.آرش برهانی اگر بخواهد به دوران بازیگری اش ادامه دهد حتما به روزی فکر خواهد کرد که گابریل باتیستوتا دروازه تیم محبوبش فیورنتینا را باز کرد و جشن گل اش تبدیل به مراسم عزاداری شد! آرش حتما اشک خواهد ریخت ، نه از جنس اشک و غش مهدی هاشمی نسب که از جنس خودش. نه حتی از جنس باتی گل که برای پیشرفت و رسیدن به دنیایی جدید چمدانش را از دروازه های شهر فلورانس عبور داد.از جنس مردی که عاشق پیراهن اش است. از جنس آرش برهانی. که تصویر حلقه انگشتانش جلوی چشمانش بعد از گلزنی اش در دربی از ذهن هواداران فوتبال پاک نخواهد شد.شاید حالا آخرین چاره آرش این باشد که به تیمی برود که رنگ پیراهنش آبی باشد، نام تیم و ایرانی خارجی و رقم قراردادش مهم نیست! مهم رنگ است برای یک رنگ ترین چهره پایتخت در این یک دهه گذشته. برای آقای گلی که بدون پسوند گل هم معنایش از بین نخواهد رفت. آقای بی حاشیه، آقای سر به زیر، آقای عاشق…