آندو چه نکو آمدند…

اختصاصی آبیته- مطهره قریشیان- این روزهای کذایی، روزهای بی حوصلگی، اعصاب خرد کن…

در این روزها، حتی فکر به علایقت هم تو را نا امید می کند؛ وقتی خبرهای مرتبط به آنها را می شنوی. تو این دنیا به یک توپ دلخوش هستی و چند نفر که تو را نمی شناسند… اما اگر نباشند غم دنیا را به تنهایی می خری!

آری! فوتبال چنین چیزیست. اما چند وقتی هست که همین دلخوشی هم از تو گرفته شده، لحظاتی را که می توانستی بدون دغدغه مثل کودکی به برد و باخت تو بازی فکر کنی، تبدیل شده به هول و اضطراب از اینکه یارکشی چگونه تمام می شود.

گردو… شکستم… به نفع حریف تمام شد و طبق قانون آنها یک قدم از ما جلوتر هستند، اما… یک سری که یار ثابت بودند، رفیق و همراه بودند اما با یارهایی که گرفتیم با فکر و خیال یارهایی که می روند به طرف رقیب، فاصله ها از یک بیشتر شد و رفتیم برای دور بعدی! مثل بازی های دوران کودکی بازهم بغضمان گرفت و در صورتمان تنها اشک ها پیدا بود که ما نمی بریم!

به دنبال مقصر قبل از باخت بودیم که دستانم را گرفتند، آری آمدند تا یار ما شوند. آنها را آندو و نکونام صدا می زدند. به راستی که آندو چه نکو آمدند…


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!