ضرب المثل/ سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد


سه پلشت ، یاسه پلشک حالتی است در قاپ بازی که گودی همه قاپ‌ها به سوی بالا باشد.
سه پلشک در قاپ بازی بسیار ناخوشایند است.در گویش مردم به معنی بدبیاری
است.
 

ضرب المثل ها

 سه پلشت آید و زن زاید و
مهمان برسد





این شعر بسیار معروف که ضرب المثل شده تقدیم به
همه افراد بد شانس دنیا !!! ( متن

 زیر بنقل از سایت  www.taksys.com  ) 





شاید همه ما این شعر رو تو محاوره و مکالمات معمولی شنیده باشیم که :

زپلشک آید و زن زاید و مهمان برسد!! عمه از قم آید
و خاله ز کاشان برسد

این شعر نهایت بدشانسی و بدبیاری آدم رو در
شرایط بد میرساند
!



اما اصل و ریشه این شعر شاید برای خیلی ها روشن
نباشد . در این مطلب ، ریشه ایی به شعر میپردازیم
:

اصطلاح سه پلشت که اشتباها سه پلشک و یا زپلشک هم
ضبط شده و تلفظ می شود هنگامی به کار می رود که گرفتاریها و دشواریها یکی پس از
دیگری به سراغ آدمی بیاید و عرصه را تنگ کند در این صورت گفته می شود : سه پلشت
آمد و یا به شکل دیگر :« سه پلشت آید و زن زاید و مهمان عزیزی برسد
.

 

در بازی سه قاب آجر یا خشتی در میان مجلس مس نهند
و حریفان به طور چمباتمه بر روی زمین می نشینند . آن گاه به نوبت سه قاپ را در لای
انگشتان دست راست خود قرار می دهند و یک جا بر زمین می اندازند . شگرد بازی سه قاب
این است که قاپ باز در حال چمباتمه با ژست مخصوصی قاپها را بیندازند و کف دستش را محکم
به پهلوی رانش بکوبد تا صدایی از آن بر خیزد. در بازی سه قاپ هر کسی می تواند به
دلخواه خود مبلغی بخواند یعنی شرط بندی کند و آن گاه سه قاپ انداخته می شود . اگر
دو اسب بیاید قاپ اندازد دو سر می برد
.

 

اگر دو خر بیاید دو سر می بازد. اگر هر سه قاپ به
شکل اسب یا خر سر پا بنشیند آن را نقش می گویند و قاپ انداز سه برابرآنچه را که
طرف مقابل خوانده است می برد
.

 

موضوع مورد بحث ما این است که اگر قاپها دو اسب و
یک خر و یا دو خر و یک اسب بنشیند آنکه قاپها را انداخته سه سر به حریفان می بازد
که قسم اخیر در واقع منتهای بد شانسی قاپ انداز است و آن را در اصطلاح قاپ بازها
سه پلشت می گویند که به علت اهمیت موضوع در تعریف بد شانسی و توصیف بد اقبال رفته
رفته به صورت ضرب المثل در آمده و موارد مشابه مورد استفاده و استناد قرار گرفته
است
.





سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد


عمه از قم آید و خاله ز کاشان برسد


خبر مرگ عموغلی برسد از تبریز


نامه ی رحلت دائی ز خراسان برسد


صاحب خانه و بقال محل از دو طرف 


این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد


طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج 


به سراغش زن همسایه شتابان برسد


هر بلائی به زمین می رسد از دور سپهر 


بهر ماتم زده ی بی سر و سامان برسد


اکبر از مدرسه با دیده ی گریان آید 


وز پی اش فاطمه با ناله و افغان برسد


این کند گریه که من دامن و ژاکت خواهم 


آن کند ناله که کی گیوه و تنبان برسد


کرده تعقیب زهر سوی طلبکار مرا 


ترسم آخر که از این غم بلبم جان برسد


گاه از آن محکمه آید پی جلبم مامور 


گاه از این ناحیه آژان پی آژان برسد


من در این کشمکش افتاده که ناگه میراب

وسط معرکه چون غول بیابان برسد


پول خواهند زمن، من که ندارم یک غاز 


هرکه خواهد برسد این برسد آن برسد


من گرفتار دو صد ماتم و “روحانی” گفت


سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد



(شعر از غلامرضا روحانی )


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!