در سوگ غزل
پنجشنبهشب مهمان دوست عزیزم، محمد
قاسمی هستم، سید حشمت موسوی نازنین از کارمندان خدوم سازمان فنی و حرفهای و
از دوستان نجیبم نیز حضور دارد، در آنجا خبر ناگواری را به من میدهد ،
(دختر عبدالرضا شهبازی تصادف کرده و در کما است) ناگهان فرو میریزم،
میدانم چقدر عبدی عاشقانه غزل را دوست داشت. چند بار دست به تلفن میبرم و
هر بار قبل از اینکه زنگ بخورد گوشی را قطع میکنم، تابوتوان صحبت کردن
ندارم، خودم را ناامیدانه دلداری میدهم که فردا به دیدارش میروم، صبح اما
روز تلخی است، در فضای مجازی چقدر زود خبرهای بد منتشر میشود در روز عید
قربان غزل به قربانگاه رفته، همکار عزیزم، علی قدرت نجفی آدرس منزل شهبازی
را برایم ارسال میکند، آقای رضا طولابی دیگر دوست و همکار عزیزم، اصحاب
رسانه و اهالی قلم را برای همدردی با عبدالرضا شهبازی برای ساعت شش دعوت
میکند.
قاسمی هستم، سید حشمت موسوی نازنین از کارمندان خدوم سازمان فنی و حرفهای و
از دوستان نجیبم نیز حضور دارد، در آنجا خبر ناگواری را به من میدهد ،
(دختر عبدالرضا شهبازی تصادف کرده و در کما است) ناگهان فرو میریزم،
میدانم چقدر عبدی عاشقانه غزل را دوست داشت. چند بار دست به تلفن میبرم و
هر بار قبل از اینکه زنگ بخورد گوشی را قطع میکنم، تابوتوان صحبت کردن
ندارم، خودم را ناامیدانه دلداری میدهم که فردا به دیدارش میروم، صبح اما
روز تلخی است، در فضای مجازی چقدر زود خبرهای بد منتشر میشود در روز عید
قربان غزل به قربانگاه رفته، همکار عزیزم، علی قدرت نجفی آدرس منزل شهبازی
را برایم ارسال میکند، آقای رضا طولابی دیگر دوست و همکار عزیزم، اصحاب
رسانه و اهالی قلم را برای همدردی با عبدالرضا شهبازی برای ساعت شش دعوت
میکند.
طاقت نمیآورم و زودتر از آن به طرف شهرک پارسیلون میروم
عبدی را آشفته و سرگردان جلوی خانهاش
میبینم، تنها میگویم خدا صبر بدهد و دیگر توان صحبت کردن از من سلب
میشود، دوست و همکار عزیزم دکتر شیرزاد بسطامی را نیز میبینم، غزل
خواهرزاده اوست و در خاموشیاش دلشکسته و فرو ریخته است
میبینم، تنها میگویم خدا صبر بدهد و دیگر توان صحبت کردن از من سلب
میشود، دوست و همکار عزیزم دکتر شیرزاد بسطامی را نیز میبینم، غزل
خواهرزاده اوست و در خاموشیاش دلشکسته و فرو ریخته است
بسیاری از هنرمندان و نویسندگان و
روزنامهنگاران آمدهاند، همه سر در گریبان و اندوهگین هستند، تیمور
احمدوند، استاد عزت چنگایی، علی زیودار و بسیاری دیگر …
روزنامهنگاران آمدهاند، همه سر در گریبان و اندوهگین هستند، تیمور
احمدوند، استاد عزت چنگایی، علی زیودار و بسیاری دیگر …
استاد علی مردان عسگری عالم در حالی که
بهآرامی اشک میریزد با حسرت میگوید که همیشه غزل را میدیده و به او
توصیه میکرده که مواظب خودش باشد، استاد بهرام سلاح ورزی بلندبلند گریه
میکند و اشک میریزد و با گریه او من نیز آرامآرام گریه میکنم.
بهآرامی اشک میریزد با حسرت میگوید که همیشه غزل را میدیده و به او
توصیه میکرده که مواظب خودش باشد، استاد بهرام سلاح ورزی بلندبلند گریه
میکند و اشک میریزد و با گریه او من نیز آرامآرام گریه میکنم.
میان این همه کلمه که دور سرم میچرخند
و گواهی میدهند
که تو زیباترین شعر مرگ را سرودی
بلند شو غزل!
زود است برای خوابیدن
(شعر از عبدالرضا شهبازی، کلمه غزل تعبیر اینجانب است و در متن اصلی بهجای غزل کلمه شاعر آمده)
در تمام مدت عبدی همچنان دست روی دست از
اینسوی کوچه به آنسوی کوچه میرود و با نالهای ضعیف سوگواری میکند، به
طرفش میروم بلکه بتوانم او را آرام کنم، دستانم را میگیرد میگوید: غزل
زندگیام بود، غزل آخرین شعر زندگیام بود، غزلم رفت، غزلم مرد.
اینسوی کوچه به آنسوی کوچه میرود و با نالهای ضعیف سوگواری میکند، به
طرفش میروم بلکه بتوانم او را آرام کنم، دستانم را میگیرد میگوید: غزل
زندگیام بود، غزل آخرین شعر زندگیام بود، غزلم رفت، غزلم مرد.
دیگر تحمل نمیکنم گریه امانم را میبرد او را در آغوش میگیرم و با صدای بلند هایهای گریه میکنم.
میچرخد
این تقویم رومیزی
که هی روزهای مرا سیاه میکند
(شعر از عبدالرضا شهبازی)
شب تلویزیون خبر تصادف خونین اتوبوس
دانش آموزان نخبه در مسیر بندر عباس به داراب را پخش میکند، همگی جزو
استعدادهای درخشان بودهاند، غزل نیز تحصیل کرده استعدادهای درخشان بود، او
خودش را برای کنکور آماده میکرد اما در تصادفی خونین جان به جانآفرین
تسلیم کرد و به آسمان پر کشید و عبدالرضا شهبازی آنگونه که در شعرش گفت
باید باور کند که (فرشتهای هم از زمین به آسمان میرود)
دانش آموزان نخبه در مسیر بندر عباس به داراب را پخش میکند، همگی جزو
استعدادهای درخشان بودهاند، غزل نیز تحصیل کرده استعدادهای درخشان بود، او
خودش را برای کنکور آماده میکرد اما در تصادفی خونین جان به جانآفرین
تسلیم کرد و به آسمان پر کشید و عبدالرضا شهبازی آنگونه که در شعرش گفت
باید باور کند که (فرشتهای هم از زمین به آسمان میرود)
بهراستی تا چه زمان باید شاهد چنین
حوادث تلخ و ناگواری باشیم چرا عبدالرضا شهبازی بهجای اینکه چون همیشه
شادمان و (غزل) خوان برای شهرش بنویسد باید اکنون سوگوار و خاموش باشد، چرا
بهجای اینکه شیرزاد بسطامی توان و دانشش را برای فرهنگ به کار گیرد باید
اکنون دلشکسته و اندوهگین به سوگ خواهرزادهاش بنشیند.
حوادث تلخ و ناگواری باشیم چرا عبدالرضا شهبازی بهجای اینکه چون همیشه
شادمان و (غزل) خوان برای شهرش بنویسد باید اکنون سوگوار و خاموش باشد، چرا
بهجای اینکه شیرزاد بسطامی توان و دانشش را برای فرهنگ به کار گیرد باید
اکنون دلشکسته و اندوهگین به سوگ خواهرزادهاش بنشیند.
استاد عسگری عالم در همان جمع بیان
میدارد که چرا از منطقه دره گرم تا مناطق شهرک پارسیلون و بسیجیان که بیش
از پنج کیلومتر است هیچگونه روگذر یا زیرگذر مخصوص عابر پیاده وجود ندارد؟
بهراستی چرا؟ دوستان شورای شهر کجا هستند؟ مسئولان شهرداری و استانداری
به چه مشغولاند؟
میدارد که چرا از منطقه دره گرم تا مناطق شهرک پارسیلون و بسیجیان که بیش
از پنج کیلومتر است هیچگونه روگذر یا زیرگذر مخصوص عابر پیاده وجود ندارد؟
بهراستی چرا؟ دوستان شورای شهر کجا هستند؟ مسئولان شهرداری و استانداری
به چه مشغولاند؟
اگر مدیران شهری به فکر بودند، اگر
رانندگان مواظب بودند، اگر مردم منطقه مطالبه گر بودند، اگر اگر اگر و هزار
اگر دیگر اگر وجود داشت اکنون غزل زنده بود و به جای آرامیدن در خاک در
فکر آینده بود
رانندگان مواظب بودند، اگر مردم منطقه مطالبه گر بودند، اگر اگر اگر و هزار
اگر دیگر اگر وجود داشت اکنون غزل زنده بود و به جای آرامیدن در خاک در
فکر آینده بود
باران که بیاید
قسم میخورم
برایت چتر نیاورم
چون دلت که خیس میشود
اشکهای من زلالتر میشوند
و رؤیاهای تو
که در کف خیابان سبز شده است
برای فرداهای کودکان جهان
شمع روشن میکند
سپوری که در خیابان خون تو را شست
دستهایش آلوده به گناه نیست
چون مهربانی را منتشر کرد
چونان تو را
که عشق را
به ارمغان آوردی
و آزادی را
(شعر از عبدالرضا شهبازی از مجموعه شعر
وقتی تو آمدی من مرده بودم) از خدای همیشه باقی برای نو گل پرپر شده
زندهیاد غزل شهبازی آمرزش و آرامش الهی و برای پدر سوگوارش شاعر و فعال
اجتماعی عبدالرضا شهبازی و مادر داغدیده خانم بسطامی صبر و شکیبایی مسئلت
دارم
وقتی تو آمدی من مرده بودم) از خدای همیشه باقی برای نو گل پرپر شده
زندهیاد غزل شهبازی آمرزش و آرامش الهی و برای پدر سوگوارش شاعر و فعال
اجتماعی عبدالرضا شهبازی و مادر داغدیده خانم بسطامی صبر و شکیبایی مسئلت
دارم
حجت والیزاده/روزنامهنگار