شعری از دکتر علی موسوی گرمارودی



شعری از دکتر علی موسوی گرمارودی

جز از مادرم ستاره،

درسی نیاموختم

که بر دوردست نشست

و بزرگیش را به رخ نکشانید

در همانحال که از خورشیدها بزرگتر بود

و در خور دید من نور افشاند

و جهان را

از دوردست

به نظاره ای هماره

به تماشا نشست

و همیشه در شمار انبوه ستارگان بود.

حماسه رود را درودی نباید گفت

که از خروش ناگزیر است

من تلاش آبی را

کز آوند گیاهی خُرد

بالا می رود،

بیش پاس می دارم

تا رودی

که با غرشی بلند

در بستری ناگزیر می رود…


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!