مهدخت اکرمی، حافظ روحانی / بهمن فرمانآرا در طول این سالها بارها تمایلش را برای بر صحنه بردن «مردی برای تمام فصول»، نمایشنامه ستایششده رابرت بولت اعلام کرده بود؛ چه در محافل خصوصی و چه در گفتوگوهای مختلف. اتفاقی که در نهایت پس از گذر سالها و فراز و فرودهای تاریخی مختلف مقدور شد تا این نمایش با بازی رضا کیانیان در نقش سِر تامس مور، صدراعظم برجسته هنری هشتم و نظریهپرداز علم سیاست به روی صحنه تالار وحدت برود. بیتردید واکنشها و موضعگیریهای سیاسی فرمانآرا در طول این سالها به ما، بینندگان، این نمایش کمک میکند تا درک کنیم که چرا فرمانآرا تا این حد مصر بود تا اگر قرار است تنها یک بار اجرای نمایشی روی صحنه را تجربه کند، آن تجربه اجرای این متن باشد. بهمن فرمانآرا جدا از کار هنریاش، چهرهیی مورد وثوق و احترام بوده و هست، در موضعگیریهایش همواره ثابت قدم بوده است، با اهالی هنر و فرهنگ از هنرمند گرفته تا روزنامهنگار و روشنفکر با احترام برخورد کرده و همواره منتقد قدرت بوده و هست. زمانی که گفت در دورهیی کار نخواهد کرد، پای حرفش ایستاد و کار نکرد و شاید از همین رو باشد که علاقهمندان فراوانی برای تماشای «مردی برای تمام فصول» او به تالار وحدت میروند تا تالار نمایشش هر شب پر باشد. اما حکایت «مردی برای تمام فصول» حکایت سیاستمداری است که حاضر نمیشود پا روی قانون بگذارد، مردی که به بهای جانش حاضر به کتمان قانون نمیشود. بیتردید فرمانآرا با اصرار بر اجرای این نمایش به همین حقیقت، به اهمیت و احترام به قانون نظر داشته، چیزی که کم و بیش در گفتوگوهایش هم به آن اذعان کرده است، ولی جدا از گفتههای خودش چه سندی زندهتر از اجرا. پس با وجود ضعفهای اجرا، نمایش با استقبال فراوان مواجه شده است. لااقل روشنفکران حاضر شدهاند که بیتوجه به ضعفهای اجرایی به فرمانآرا، پایمردیاش و ایستادگی تامس مور دل ببندند.
من از بچگی همیشه همراه پدر و مادرم به تئاتر سعدی میرفتم و نمایشهایی که میدیدم همه اجرای متون کلاسیکی بودند که به صورت جدی اجرا میشد. زمانی که دانشجو بودم و برای تماشای تئاتر به انگلستان میرفتم، یکی از زیباترین خاطراتم تماشای نمایش کرگدن یونسکو بود به کارگردانی اورسن ولز که سه بار برای این نمایش بلیت ایستاده خریدم. به همین دلیل این مساله از ابتدا برای من اهمیت داشت
رضا کیانیان در این نمایش در نقش تامس مور، کاملا خود رضا کیانیان است. مثلا کنترل صددرصدی که پل اسکوفیلد در فیلم زینهمان در تکتک حرکاتش دارد، در بازی رضا کیانیان نیست. ما مقداری نقشها را تعدیل کردیم. مثلا در یک جا نیاز به عصبانیت شدید ندیدیم یا در جایی دیگر تحقیر در چهره را لازم ندیدیم. شاید در نمایش ما نقش ریچ، شبیهترین شخصیت به فیلم فرد زینهمان است
هشت سال پیش قرار بود نمایش مردی برای تمام فصول را اجرا کنید و به دلایلی این اتفاق نیفتاد. در این هشت سال هیچ فعالیت تئاتری دیگری نداشتید تا بالاخره شرایط مهیا شد و تقریبا با همان بازیگرانی که آن سال انتخاب کرده بودید توانستید این نمایش را به روی صحنه ببرید. نکتهیی که توجهم را جلب کرد این بود که احساس کردم شما دغدغه اجرای تئاتر نداشتید و فقط به خاطر این متن بود که میخواستید نمایشی را به روی صحنه ببرید.
بخشی از این صحبت کاملا حقیقت دارد؛ من تئاتر را همیشه دوست داشتم و از طرفدارانش بودم. قبل از انقلاب هم همیشه ١۵ روز در سال به انگلستان میرفتم فقط برای اینکه تئاتر ببینم و این یکی از لذتهای زندگی من بود. اما تئاتر کار نکردن من صرفا به این دلیل بوده که جزو آن دسته افرادی هستم که دوست دارند کنترل کارشان به دست خودشان باشد. به نظرم تئاتر مدیوم هنرپیشه است و زمانی که پرده بالا میرود، من در مقام کارگردان هیچکارهام؛ فقط میتوانم نکاتی را یادداشت و بعد از هر اجرا به بچهها یادآوری کنم. در یک دوره به دلیل ضعف اقتصادی و خست دولت در سرمایهگذاری در بخش تئاتر، به اجبار تئاترها به دو یا سه نفر محدود و تنها با یک میز و صندلی اجرا میشدند. حتی یکسری از متنهای کلاسیک را طوری دراماتورژی کردند که هنرپیشهها با شلوار جین روی صحنه میرفتند. همیشه دلم میخواست یک تئاتر کلاسیک را با متنی که مورد توجه باشد، اجرا کنم.
چرا برای اجرا تالار وحدت را انتخاب کردید؟
بدون تالار وحدت، این نمایش قابل اجرا نبود چون مخارج آن قابل برنگشت نیست. ۴۵ سال از عمر تالار وحدت میگذرد و هنوز در ایران هیچ سالنی مشابه تالار وحدت نداریم. شهرهای کرمان، شیراز، اصفهان و… از ما دعوت کردهاند تا نمایشمان را در شهرهایشان به اجرا درآوریم، من به تمامشان گفتهام که طراح صحنه و مشاورم را میفرستم تا امکان اجرای این تئاتر را در سالنهایتان بررسی کنند چون اگر عمق میدان صحنه کم شود، نمایش به خوبی قابل اجرا نخواهد بود و بازیگران در دست و بال یکدیگر میروند.
درواقع اگر بخواهیم کلی نگاه کنیم، این متن انگیزهیی شده برای تئاتر کار کردن شما.
بله، درست است. کاری که همیشه میخواستم انجام بدهم بالاخره اتفاق افتاد و نمیدانم آیا امکان دوباره کار کردن پیش میآید یا نه.
از دهه ٨٠ به بعد، انتخاب متن کلاسیک برای کارگردانهای تئاتر ما کمتر شده و کسانی که متن کلاسیک را به روی صحنه میبرند انگشتشمارند. میتوان گفت اجرای شما با حفظ کردن فضای کلاسیک، جریان جدیدی در تئاتر امروز ما است چون سالهاست کارگردانان ما به سمت متون کلاسیک نرفتهاند و اگر رفتهاند، متون را به شکل امروزی دراماتورژی کردهاند تا مخاطب بیشتر پذیرای آن باشد.
زمانی که میخواستیم کار را شروع کنیم، به آقای مرادخانی گفتم از شما غیر از سالن، چیز دیگری نمیخواهیم چون با این روال آشنا هستم و میدانستم باید کمیسیونی تشکیل بشود تا ببیند چقدر بودجه تعلق میگیرد و این مانعی بود که میخواستم از سر راه بردارم. از طرفی دیگر ممکن بود با مخالفت کسانی که سالهاست در عرصه تئاتر کار میکنند مواجه شویم که اعتراض کنند چرا به کسی که برای نخستین بار نمایشی را به روی صحنه میبرد چنین سرمایهیی داده میشود. بنابراین این مساله را از سر راهمان برداشتیم و همهچیز از نظر اجرایی آسانتر شد. اجازه دادیم هر چند بار میخواهند نمایش را بازبینی کنند تا به ایراد اجرایی برنخوریم چون دنبال این نبودیم که بخواهیم چیزی را در پشت این ماجرا پنهان کنیم. تنها از سه مورد ایراد گرفتند که مسائل مهمی نبود و آن را برطرف کردیم و در کلیت اجرا مشکلی نداشتند.
شما خودتان نخواستید این متن کلاسیک را کمی مدرن کنید؟ فکر نکردید شاید مخاطب با این شکل از اجرا ارتباط برقرار نکند؟
من از بچگی همیشه همراه پدر و مادرم به تئاتر سعدی میرفتم و نمایشهایی که میدیدم همه اجرای متون کلاسیکی بودند که به صورت جدی اجرا میشد. زمانی که دانشجو بودم و برای تماشای تئاتر به انگلستان میرفتم، یکی از زیباترین خاطراتم تماشای نمایش کرگدن یونسکو بود به کارگردانی اورسن ولز که سه بار برای این نمایش بلیت ایستاده خریدم. به همین دلیل این مساله از ابتدا برای من اهمیت داشت.
منظورتان از تئاتر کلاسیک دقیقا درام لباسی است؟
نه الزاما، شما حتی میتوانید یکی از نمایشنامههای یوجین اونیل را هم اجرا کنید. مساله این است که مدرن کردن آثار را صرفا به دلیل مسائل اقتصادی نمیپذیرم و مثلا هملتی که کباده به دست بگیرد، هملت من نیست. به عنوان مثال نمایشنامه آوازهخوان طاس اثر یونسکو، مربوط به دهه ۵٠ میلادی است و ما الان در سال ٢٠١۴ هستیم، بنابراین باید ببینید آیا تغییراتی که در نمایشنامه میدهید قابل توجیه است؟ من موسیقی این نمایش را به کارن همایونفر سفارش دادم و با یک ارکستر درست و حسابی اجرا کرد. فقط به دلیل مسائل اقتصادی بود که نتوانستم ارکستر را به صورت زنده به مدت ۴۵ شب به روی صحنه بیاورم، بنابراین از موسیقی ضبطشده استفاده کردم. در تمام صحنههای این نمایشنامه یک خانه اشرافی وجود دارد که پلهیی دارد و تمام ورود و خروجها از آن صورت میگیرد. منوچهر شجاع ایدهیی داد که تمام صحنه را به صورت پله درست کنیم، چون در تمام زندگی، آدمها در طبقات مختلف، بالا و پایین میروند. ما در پسزمینه، یک طراحی کاملا مدرن برای یک درام لباسی داریم و آنقدر اصرار نداشتیم که طراحی کاملا مطابق الگوی اصلی باشد؛ ولی کاملا به متن وفادار ماندیم. البته نمایشنامه اصلی چهار ساعت و نیم بود ولی به دلیل طولانی شدن زمان نمایش، آن را تبدیل به یک نمایش دوساعته کردیم.
البته سه، چهار شب اول نمایش دو ساعت و نیمه اجرا شد.
در اجراهای اول ورود و خروجها باید هماهنگ میشدند و این روی مدت زمان نمایش تاثیر میگذاشت که بعد از چند اجرا کمکم به زمان واقعی رسیدیم. مثلا بعد از چند اجرا به بچهها گفتم نمیخواهم صحنه محاکمه طولانی شود، بنابراین از آنها خواستم اتهامات را سریع بخوانند و از آن عبور کنند. در نظر گرفتن این گونه مسائل در محاسبات زمانی تاثیر زیادی میگذارد. به نظرم یکی از اشتباهات ما این بود در متنی که به مردم دادیم باید اطلاعاتی در مورد دوره تاریخی این نمایشنامه مینوشتیم.
به نظر من متن این نمایشنامه، کارگردان را به سمت روش اجرایی خاص خودش سوق میدهد.
رضا کیانیان در این نمایش در نقش تامس مور، کاملا خود رضا کیانیان است. مثلا کنترل صددرصدی که پل اسکوفیلد در فیلم زینهمان در تکتک حرکاتش دارد، در بازی رضا کیانیان نیست. ما مقداری نقشها را تعدیل کردیم. مثلا در یک جا نیاز به عصبانیت شدید ندیدیم یا در جایی دیگر تحقیر در چهره را لازم ندیدیم. شاید در نمایش ما نقش ریچ، شبیهترین شخصیت به فیلم فرد زینهمان است. اما مثل تمام آدم بدهای متنها، آدم جالب داستان، او است.
انتخاب بعضی از بازیگران مثل آقای کیانیان از پیشتر اعلام شدهبود و عدهیی از بازیگران هم قبلا با شما کار کردهبودند. مثلا انتخاب امیررضا دلاوری به عنوان نقش پادشاه برایم جالب بود. چگونه بعضی از این بازیگران به نمایشنامه اضافه شدند؟
در ابتدا برای نقش پادشاه، حسن معجونی را انتخاب کردهبودم. اما درست زمانی که میخواستیم این نمایش را کار کنیم آقای معجونی جای دیگری مشغول به کار بود. پس از آن افراد مختلفی را برای این نقش دیدم و روزی که امیررضا دلاوری آمد، از نظر شکل و شمایل احساس کردم برای این نقش مناسب است. چون نمیخواستم نقش پادشاه را یک فرد چاق بازی کند، متوجه شدم آقای دلاوری جدا از اینکه از جنبه ظاهری به نقش ما میآید، احساس خلمآبانه بودن پادشاه را هم میتواند به خوبی در بازیاش به نمایش بگذارد. مدت زیادی صرف شد تا این امیر دلاوری که روی صحنه میبینید، به این شکل درآید. البته او هم به خوبی به نکاتی که اشاره میکردم، دقت و توجه میکرد. در فیلم آخرم با تعدادی از هنرپیشههای تئاتر کار کردم که همهشان نقشهای کوچکی در فیلم دارند و با رضا مولایی هم در آن فیلم کار کردهبودم که در این نمایش برای نقش لوپر او را انتخاب کردم. با فرزین صابونی در خاکآشنا کار کردهبودم و با بهناز جعفری هم در دو فیلم همکاری داشتیم. با محمدرضا مالکی در فیلم دلم میخواد کار کردهبودم اما علیرضا محمدی تنها بازیگری بود که برای نخستین بار با او همکاری میکردم. از طرفی چون زیاد به تماشای تئاتر میروم، اغلب بازیگران تئاتر را میشناسم. حمید پورآذری که مشاور من در این نمایش بود، با گروههای تئاتری و عوامل پشت صحنه آشنایی داشت و بدون کمک حمید این کار برای من امکانپذیر نبود چون با اینکه سر صحنه حضور داشتم اما انرژی سر وکله زدن روی صحنه را نداشتم. اینکه خودم نقش کاردینال را بازی کردم به این دلیل بود که دلم هوای اورسن ولز را کردهبود، وگرنه آدم چاق دیگری برای بازی کردن این نقش پیدا میشد!
فکر نمیکنید به خاطر حضور حمید پورآذری و مشاوره ایشان که سالهاست در کنار دکتر رفیعی کار میکنند، طراحی صحنه کمی به سمت کارهای آقای رفیعی متمایل شده است؟
نه، طراحی صحنه کاملا ایده منوچهر شجاع بود و اگر من قبول نمیکردم به این شکل درنمیآمد. اما من ظرافتی در استفاده از پلهها به عنوان یکی از اجزای شاخص این نمایشنامه دیدم. در این نمایشنامه از نظر اجرا، اهمیت نقش طبقات کاملا به چشم میخورد. چون انگلستان در قرن شانزدهم و حتی حالا، جامعهیی بسیار طبقاتی است. یعنی از جایگاهی که دارید به سادگی نمیتوانید بپرید و جزو طبقات بزرگان جامعه انگلستان بشوید، همیشه فاصله و توقفگاهی بین این دو جایگاه وجود دارد. زمانی که هشت سال پیش قرار بود با آقای رفیعی کار کنیم، طرحی که برای صحنه دادند با این طرح کاملا متفاوت بود.
طراحی لباس چطور؟
من به نگار نعمتی و ندا نصر که طراحی لباس را انجام دادند، گفتم هرچه نقاشی و عکس از آن دوره وجود دارد تهیه کنید و خوب خرج کنید تا لباسها کاملا واقعی به نظر برسند. به محض اینکه لباسها آماده شد، بچهها در یک حس و حال دیگری رفتند و شکل بازیها تغییر کرد. ما آگاهانه این هزینه را انجام دادیم که لباسها کاملا قرن شانزدهمی به چشم بیایند، در حالی که بکگراند و اجرایمان یک مقدار مدرن است.
اتفاقا نگار نعمتی در نمایش شکار روباه آقای رفیعی، طراح لباس بودند.
کاری که من میخواستم انجام بدهم و انجام دادم، این بود که کسی را از سینما وارد این کار نکردم. فقط از آدمهای تئاتری استفاده کردم؛ چه پشت صحنه، چه روی صحنه. به عقیده من افراد تئاتری جماعتی به هم پیوسته هستند و از نظر بازی روی صحنه آزادند؛ صحنه برایشان جای غریبی نیست. بازیگرانی که در سینما کار میکنند، لنز و دوربین و کارگردان از آنها محافظت میکند بنابراین نمیتوانند روی صحنه راحت بازی کنند. با اینکه رضا کیانیان در سینما هم بازی میکند اما من بیشتر او را به عنوان هنرپیشه تئاتر میشناسم. به همین دلیل اصرار داشتم تمام عوامل حتما تئاتری باشند تا بتوانیم حس و حالی را که مد نظرمان بود در کار به خوبی درآوریم.
یکی از ویژگیهای نقش تامس مور این است که بسیار خوب شخصیتپردازی شده و میتواند خودش را روی صحنه به خوبی نشان بدهد. فارغ از تواناییهای آقای کیانیان، شما به عنوان کارگردان چقدر دست او را در ایفای این نقش باز گذاشتید و چقدر بازی ایشان خارج از اختیار شما بوده؟
اتفاقا سعی کردم دست او را باز نگذارم. بیشتر به این دلیل که رضا در بازیاش حرکاتی دارد که بعضی از آنها اصلا به شخصیت تامس مور نمیخورد. در ابتدای تمرینها هم بحثهایی در این زمینه داشتیم و به او گفتم تو الان برای من ۶٠ درصد از تامس مور هستی و ۴٠ درصد دیگر را هم از تو میخواهم. بعضی از ریزهکاریهای بازی با شروع اجرا تمام نمیشوند و در زمان اجرا هم ممکن است بارها در چاله بیفتید. بعضی از جزییات در طول اجرا ممکن است بارها گوشزد شوند. البته این موارد ریزهکاریهایی بسیار کوچک هستند و گاهی در حد جابهجایی یک کلمه هستند. مثل استفاده از کلمه آدم به جای کلمه انسان؛ همین یک لغت ساده معنی جمله را به کل تغییر میدهد. یکی از اصول عمده تمرینات ما این بود که کارهای امروزی را از بازیگران بگیریم. چون بازیگران امروزی فیزیکشان به بازیها و رفتارهای امروزی عادت کرده است. مثلا جوانهای امروزی در دست زدن به یکدیگر عادت دارند، مثلا شما نمیتوانید دست هانری را بگیرید، فقط ممکن است انگشترش را جلو بیاورد و دستش را ببوسید، اما هرگز نمیتوانید به او دست بزنید. ما چندین ماه روی این قضیه کار کردیم تا بتوانیم عادتهای روزمره را از بچهها بگیریم و سعی کردیم رفتار تمام بازیگران کاملا درباری باشد و سرسری انجام نشود.
آیا قبل از اجرا هنرپیشهها را تشویق به دیدن فیلم فرد زینهمان کردید؟
همهشان قبل از اینکه من بگویم به این فیلم رجوع کردهبودند.
ترجیح شما این بود که فیلم را ببینند یا نبینند؟
این فیلم در تلویزیون هم نشان داده شدهبود و این مسالهیی برای من نبود. البته به امیر دلاوری گفتم بازی رابرت شاو را حتما ببیند. شخصیت این پادشاه شخصیت خطرناکی است، به این دلیل که یک قدرت تام دارد و حالش هیچگاه قابل پیشبینی نیست و این نقش را رابرت شاو به خوبی در فیلم زینهمان ایفا کرده است. با فرزین هم سر این موضوع که چه نوع کرامولی میخواهیم صحبت کردیم. کرامولی که در فیلم بازی میکند خباثتی را در آرامش نشان میدهد و من به فرزین گفتم هرچه میزان خباثت را کمتر بگیری برای تو بیشتر قدرتنمایی میکند. چون معمولا آدمی که زیاد محکم نیست بیشتر داد میزند و به فرزین گوشزد کردم که در بعضی از اجراها زیادی از حد داد میزند.
البته نوع صدای فرزین صابونی طوری است که حتی اگر داد هم نزند میتواند خباثت و قدرت این کاراکتر را نشان دهد.
ما روی این صدا بسیار کار کردیم. افرادی مثل بهناز جعفری، خانم رضوی و محمدرضا مالکی کنترل بیشتری روی نقشهایشان داشتند ولی با بقیه افراد از بالا تا پایین نقش را مرور کردیم.
اگر بعد از ۴۵ شب، نمایش با موفقیت به اتمام برسد، فروش بلیت در این ۴۵ شب هزینهیی که کردید تامین خواهد کرد؟
بله، هزینهیی کردیم توجیه اقتصادی خواهد داشت. یک مقدار از این استقبال هم به خاطر کنجکاوی مردم است که میخواهند ببینند بهمن فرمانآرا بعد از چندین سال چه کرده است. اما درکل موقعیت این کار، متن و اجرا هم به موفقیت آن کمک میکند. البته یکی از دلایل پافشاری برای اجرا در تالار وحدت هم همین مساله بود. چون در سالنهای دیگر حتی اگر ٩٠ شب هم اجرا داشته باشیم باز این هزینه برنمیگردد.
درگفتوگوهای قبلیتان گفتهبودید که به خوبی روی متن اشراف داشتید. در متن اصلی به شخصیت زنها توجه بیشتری شده اما در اجرا این را کمتر میبینیم و کارایی خاصی از زنان این نمایش به چشم نمیخورد. در متن اصلی دختر تامس مور در زندگی او و تصمیمگیریهایش تاثیرگذار بوده اما در این نمایش کمتر این حضور و تاثیر را حس میکنیم. آیا خودتان نخواستید زنان حضور پررنگتری در این نمایش داشته باشند؟
وقتی یک متن را که اجرای اصلی آن ۴ ساعت و نیم طول میکشد میخواهید آن را به دو ساعت برسانید، خواه ناخواه باید مقداری از متن اصلی را کم کنید. ما سعی کردیم قصه اصلی را حفظ کنیم. مثلا صحنه کاردینال وُلزی ٩ صفحه است که ما آن را در ٢ صفحه خلاصه کردیم. چون به یکسری از مکالمات سیاسی که مربوط به اسپانیا و پاپ و… بود، نیاز نداشتیم. سعی کردیم آن مقداری از قصه را نگه داریم که در حفظ مسیر اصلی داستان به ما کمک کند. مثلا زنی را که رشوه میدهد کلا از متن حذف کردیم. با امید سهرابی هم که متن را تنظیم میکردیم، بیشتر سعی کردیم قصه اصلی را سرپا نگه داریم و نقش هر کسی را که حذف آن به داستان لطمهیی وارد نمیکرد حذف یا تعدیل کردیم. اما هدفمان آگاهانه کمرنگ کردن نقش زنها نبود. یکسری گفتوگوهای تاریخی پیچیده در متن وجود دارد که حتی زمانی که زینهمان هم از آنها در فیلم استفاده کرده، باز خط داستان را چسبیده چون او هم مجبور بوده فیلم را در یک ساعت و ۴٠ دقیقه خلاصه کند.
شما نمیخواستید به جای اجرای تئاتر، فیلم این داستان را بسازید؟
نه، زینهمان فیلم زیبایی از این داستان ساخته است و اگر ما در انتها از نمایش تصویربرداری میکنیم به این خاطر است که این نمایش ثبت شود.
در صحبتهایتان گفتید که وقتی اجرا شروع میشود کارگردان فقط به عنوان یک تماشاچی قلمداد میشود. به عنوان یک تماشاگر چقدر از نمایشی که روی صحنه اجرا میشود رضایت دارید؟
٩٠ درصد از اجرای این نمایش رضایت دارم. کاری که از دستم برمیآمده انجام دادهام. وقتی که به تماشای نمایش مینشینم، بیشتر حواسم به تماشاگران است. گاهی میبینم در یک جای خاصی از اجرا ٢٠٠ نفر همزمان تکان میخورند و همیشه باید به این فکر کنم که چرا چنین اتفاقی افتاده است. این حرکت نشاندهنده خستگی است و یک مساله مسری در تئاتر است. من این قسمت را به خاطر میسپارم که کجا این اتفاق افتاد و فردا شب قبل از اجرا در مورد آن با بچهها صحبت میکنیم. در واقع تماشاگر کلید من است و همیشه دقت میکنم چند نفر در حین اجرا تکان میخورند یا چند نفر در میانه نمایش سالن را ترک میکنند. اینها جزییاتی است که روی آن حساسیت دارم.
با توجه به حساسیت شما روی فیزیک بازیگران، آیا نمیخواستید ایستایی بازیگران کمتر باشد و روی صحنه تحرک بیشتری داشته باشند؟ فکر نمیکنید این کار نتیجه بهتری میداد؟
فکر میکنم این مساله بیشتر سلیقهیی است. وقتی بازیگر زیاد راه میرود، زور و جذبه دیالوگ گرفته میشود. من میتوانستم عروسی هنری را از نمایش حذف کنم ولی به نظرم تصویری است که جالب است. از روز اول به مسوول نور گفتم موقعی که تامس مور برای اعدام شدن از پلهها بالا میرود، آنقدر نور میخواهم که قدیس شدن او به خوبی نشان داده شود. باشکوه اجرا شدن این صحنه آنقدر برایم اهمیت دارد که دلم میخواهد تماشاگر پس از اتمام نمایش، نشئه از سالن خارج شود. خوب این یک مساله سلیقهیی است و اصرار شخصی من بود که به این صورت نورپردازی شود. به نظرم علی رفیعی یکی از بزرگترین طراحان صحنه مملکت ما است و زمانی که به تماشای نمایشهای ایشان مینشینم احساس میکنم از تماشای یک تابلوی زیبا لذت میبرم. ما هم در حد بضاعتمان سعی کردیم به زیباییشناسی کار توجه کنیم.