ماجرای پیرزن سالخورده و “واکر” اهدایی


 ماجرای پیرزن سالخورده و

 “واکر” اهدایی خیرین عزیز

سایت فرهاد داودوندی

از محله علی آباد می گذشتم  پیرزن سالخورده  ناتوانی با دو عصای شکسته  جورواجور ، به سختی بسیار در حال راه رفتن بود

سریعا  برای آوردن  یک عدد ” واکر “اهدایی خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی به  خیابان سید مصطفی رفتم و در کمتر از یک ربع  به محله علی آباد برگشتم

کسبه محل گفتند که  برای پیرزن  تاکسی به مقصد محله اسلام آباد گرفته اند

رفتم اسلام آباد و پس از گشت و گذار در کوچه پسکوچه های آن محله، خوشبختانه پیرزن سالخورده را پیدا کردم و  ” واکر ” را به وی هدیه دادم.

انگار سند ششدانگ تمامی کره زمین را به نامش زده بودیم،

بسیار خوشحال شد که  دیگر احتیاجی به آن دو عصای شکسته ندارد و از آن خوشحالتر این موضوع بود که پس از دو سه قدم که با ” واکر ” راه رفت،

 برگشت و خطاب به من گفت: راحت شدم، با این وسیله راحت تر می توانم حرکت کنم و سپس گفت:  می توانم دو تا عصایم را هم با خودم  ببرم.

گفتم: عصاهایت هم برای خودت، فقط مادر، در حق  خیرین عزیز سایت فرهاد داودوندی دعا کن که  این “واکر” را به من داده بودند که به یک فرد  نیازمند اهدا کنم

لبخندی زد  و زیر لب دعایی کرد

 با کمی شیطنت، برای لحظاتی سر به سرش گذاشتم، هر دوی مان از ته دل خندیدیم

موقع خداحافظی به  پیرزن سالخورده گفتم: همه ما خوشحالیم

گفت: چرا؟

گفتم: چون تو خوشحالی!


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!