گفتگو با استاد محمد حسین رحمانی ( قسمت دوم)

در گفتگو با استاد محمد حسین رحمانی

 

جامع ترین فرهنگ موضوعی شعر فارسی

 آماده انتشار می شود


( قسمت دوم )


س : گفته می شود که سرقت مضامین اشعار شاعران از یکدیگر یا
نسبت دادن یک شعر به دو یا چند شاعر در طول تاریخ ادبیات فارسی امر رایجی بوده، با
توجه به پژوهش گسترده ای که طی این سالها داشته اید، نظرتان در این زمینه چیست؟

ج : سرقت مضامین – نه تواتر –  و یا حتی غزل، قصیده، مثنوی و … کاملی از
یکدیگر و تکرار مضامین خـــود در قالب های گوناگون در میان شاعران، امری رایج بوده
است. برای مثال، رودکی سمرقندی مرثیه ای در قالب غزل و به مناسبت مرگ شاعر همعصر و
دوست خود « مرادی » با مطلع :

مُرد مرادی، نه همانا که مُرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

سروده است و در حــدود ســـه قرن بعد، یعنی قرن هفتم، مولوی
بلخی در ابراز ارادت به سنایی غزنوی، غزل خود را با مطلع زیر می آغازد :

گفت کسی خواجه سنایی بمرد

مرگ چنین خواجه نه کاری ست خُرد

و یا نظامی گنجوی که در قرن های ششم و هفتم می زیسته در
بیتی می گوید :

سگ بر آن آدمی شرف دارد

که چو خر دیده بر علف دارد

و سعدی حداقل نیم قرن پس از ایشان می گوید :

سگ بر آن آدمی شرف دارد

کو دل دوستان بیازارد

و صدها نمونه دیگر که به هیچ روی نمی توانند توارد باشند.

امیرخسرو دهلوی و خواجوی کرمانی دو شاعر پر آوازه قرن های
هفتم و هشتم گویا با یکدیگر بر سر لجاج بوده اند و یا دست کم، یکی با دیگری عناد
داشته است. زیرا چندین غزل در دواوین این دو شاعر با تغییرات واژه ای بسیار اندک و
یا در نهایت، کم و زیاد کردن یکی دو بیت به چشم می خورد. و کاملاً مشخص است یکی از
آن دو شاعر، نه تنها زحمت دیگری را به نام خود ثبت نموده، بلکه خود به خود، وی را
نیز، زیر سؤال برده است! نمونه ای از این غزل ها، غزل بسیار دلنشین زیر است:

ابتدا، غزل امیرخسرو دهلوی:

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط به یاقوت تو ریحان

کشیده خط به کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چه دریابد، گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از توست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ و پیوند

چه سود از ناله شبگیر بلبل؟

به جانت کآنکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تعقل

بزن مطرب که مستان صبوحی

از آن مستند و خسرو از تأمل

و اینک غزل خواجوی کرمانی:

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط به یاقوت تو ریحان

کشیده سر ز کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چه دریابد گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از توست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ پیوند

چه سود از ناله شبگیر بلبل؟

به جانت کآنکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

اگر عمر منی ای شب برو زود

وگر جزو منی ای غم برو کُل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تنقل

منه عود ای بت خوش نغمه از چنگ

که ساغر بانگ می دارد که غُلغُل

بزن مطرب که مستان صبوحی

ز می مستند و خواجو از تأمل

نمونه های دیگری از این گونه غزل ها، غزل هایی با مطالع:

کجا بود من مدهوش را حضور نماز

که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز

و :

روی نکو بی وجود ناز نباشد

ناز چه ارزد اگر نیاز نباشد

در این دو غزل، حتی یک بیت کم و زیاد نشده و در آنها، تنها
تغییرات واژگانی مشاهده می گردد.

امیر معزی و سنایی غزنوی نیز، همعصر یکدیگر و در قرن های
پنجم و ششم می زیسته و در زمره بزرگترین شاعران پارسی گوی بوده اند. حکایت پیشین
در این غزل که در دواوین هر دو آنان ثبت شده، تکرار شده است:

در آغاز، غزل امیر معزی:

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته ام

از نشاط روی ایشان توبه ها بشکسته ام

جسته ام او را که او را دیده تیر انداخته ست

تا دل و جان را به تیر غمزه او خسته ام

هر کجا سوزنده ای را دیده ای چون خویشتن

دوستی را دامن اندر دامن او بسته ام

دوستانم بر سر کارند در بازار عشق

من چو معزولان چرا در گوشه ای بنشسته ام

گر به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر

با سلامت همنشین و از خصومت رسته ام

این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست

تا نپنداری که از دام ملامت جسته ام

نوک خار هجر این یاران مشکین موی را

از جفای دوستان در دیدگان بشکسته ام

و اکنون، غزل سنایی:

بس که من دل را به دام عشق خوبان بسته ام

وز نشاط عشق خوبان توبه ها بشکسته ام

خسته او را که او از غمزه تیر انداخته ست

من دل و جان را به تیر غمزه او خسته ام

هر کجا شوریده ای را دیده ام چون خویشتن

دوستی را دامن اندر دامن او بسته ام

دوستان چون بر سر کارند در بازار عشق

من چو معزولان چرا در گوشه ای بنشسته ام

چون به ظاهر بنگری در کار من گویی مگر

با سلامت همنشینم وز ملامت رسته ام

این سلامت را که من دارم ملامت در قفاست

تا نپنداری که از دام ملامت جسته ام

تو بدان منگر که من عِقد نشاط خویش را

از جفای دوستان از دیدگان بگسسته ام

باش تا بر گردن ایام بندد بخت من

عِقدهای نو که از دُر سخن پیوسته ام

همچنین قصیده طولانی با مطلع:

جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند

یا هر دوان نهفته درین گوی اغبرند

هم، در اشعار کسایی مروزی و هم، در اشعار ناصرخسرو قبادیانی
که هر دو از شاعران قرن های چهارم و پنجم بوده، دیده می شود.

و نیز، این غزل کوتاه و اخلاقی:

چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت

نزدیک خداوند بدی نیست فرامُشت

این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند

انگور نه از بهر نبیذست به چرخُشت

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده

حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که: کرا کشتی تا کشته شدی زار؟

تا باز که او را بکشد؟ آن که ترا کشت

انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس

تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

هم، منسوب به رودکی شاعر قرن های سوم و چهارم و هم،
ناصرخسرو شاعر قرن های چهارم و پنجم است.


موارد سرقت یا دست کم انتساب تک بیتی، دو بیت نخست از یک
شعر و به ویژه رباعی با تغییراتی اندک و یا بدون کمترین تغییری به چند شاعر، آن
قدر فراوان بوده که مؤلف ناگزیر از پرداختن به آنها و مواردی از این قبیل در کتاب
جداگانه ای با عنوان «سرقت در شعر فارسی» شده است. و نکته عجیب و شک برانگیز در
این زمینه اینکه، بسیاری از رباعیات شاعران قبل و بعد از باباافضل کاشانی در
مجموعه اشعار این شاعر دیده می شوند! جز در مواردی کــه می توان حکم قطعی پیرامون
سرقت اشعار صادر کرد، مشخص نیست که چرا این اقدام غیراخلاقی؛ آنهم به وفور رخ داده
است؟ و آیا کاتبان اشعار شاعران، فی المثل دیوان شاعری از شعرای قرن هشتم را پیش
تر از دیوان شاعری از قرن هفتم به نگارش درآورده و خود با سلیقه خویش به جا به
جایی اشعار مبادرت ورزیده و یا اینکه خود شاعران دست به سرقت اشعار یکدیگر زده
اند؟ در اینکه به ویژه در رباعی واژگان هموزنی تغییر کرده نمی توان در رد پای سرقت
تردیدی روا داشت. اما، ابهامی که در این زمینه وجود دارد معلوم نیست کدام شاعر با
تغییر یکی دو واژه رباعی شاعر دیگری را به سرقت برده و به نام خود ثبت کرده است؟

آنچه مسلم است سرقت مضامین، امری رایج در بین تمامی شاعران
پارسی گوی و در همه ادوار تاریخی بوده است. اگر شاعری هم علاوه بر زبان پارسی با
زبان دیگری آشنایی داشته، امکان سرقت از مضامین شعرای بیگانه نیز، برایش فراهم
گردیده است. صدها نمونه از این قبیل سرقت ها را در کلیات سعدی می توان یافت که
جملگی آن مضامین در اصل متعلق به ابوطیّب متنبی شاعر بزرگ عرب – یا به قول
ابوالعلای معری بزرگترین شاعر جهان – بوده که در قرن چهارم می زیسته است – در
دوران معاصر نیز، برخی از شاعران پا را از سرقت مضامین فراتر گذاشته و به ترجمه
اشعار شاعران غربی و ثبت آنها به نام خود مبادرت ورزیده اند! برای نمونه، مضمون یا
به اعتباری کل موضوع شعر معروف « قلب مادر » ایرج میرزا متعلق به « ژان ریشه پین »
بوده، همان گونه که شعر معروف « آیدا در آینه » احمد شاملو، ترجمه کلمه به کلمه
شعر « لویی آراگون » با عنوان « تصویر الیزا در آینه » می باشد. و نیز شعر « روباه
و کلاغ » حبیب یغمایی متعلق به « لافونتن » بوده که از قضا، این سه شاعری که مورد
سرقت شعری قرار گرفته، جملگی فرانسوی می باشند.

س : گویا تکرار مضامین به عنوان نقطه ضعف سخنوری در اشعار
تمامی شاعران نامدار و غیر نامدار وجود دارد، در این مورد چه نظری دارید؟

ج : از نظر تنوع موضوع؛ صائب تبریزی در بین تمامی شاعران
پارسی گوی بی رقیب است. و به همین لحاظ، بخش چشمگیری از اشعارش در این مجموعه جای
گرفته است. اما، همین شاعر، بارها مضمونی را در قالب های گوناگون گنجانده است.

حتی شاعران داستانسرایی همچون فردوسی، فخرالدین اسعد
گرگانی، نظامی و مولوی، هرگز از تکرار مضامین خود در اشعارشان ابایی نداشته اند. و
بدیهی ست که در این میان، سهم فردوسی به دلیل پای بندی اش در به خدمت گرفتن هرچه
بیشتر از واژگان پارسی، به ویژه واژگانی که در آنها یکی از حروف « پ »، « چ »، « ژ
» و « گ » بـــــوده بیشتر و نیز، سهم مولوی در زمینه مثنوی معنوی اش بیشتر از
نظامی در داستانهای عاشقانه خمسه اش می باشد. ضمن آنکه، دیوان شمس تبریزی مولوی
یکی از شاخص ترین مجموعه های شعری دارای کثرت مضامین تکراری ست. و در نهایت، به
این نتیجه می رسیم که اگر مضامین سرقتی و تکراری را از دواوین تمامی سخنسرایان
پارسی کم کنیم به تحقیق می توان ادعا نمود که حجم دواوین شان به نصف و یا حتی یک
سوم کاهش خواهد یافت. و به این ترتیب، یکی از دشواری های انتخاب ابیات در این
مجموعه، همین سرقت و تکرار مضامین بوده که به دلیل کثرت آنها، در بسیاری از موارد،
گزیری جز استفاده از آنها نبوده است.

س : در تدوین این مجموعه از چه منابعی استفاده کرده و با چه
چالش های احتمالی رو به رو شده اید؟

ج : در گردآوری اشعار این مجموعه، تقریباً همه دواوین
شاعران بلند آوازه متقدم و برجسته ترین شاعران متأخر و نیز، بسیاری از تذکره
الشعراهای موجود، و برخی از کتاب هایی که نشانه ای از شعر پارسی در آن به چشم
خورده و در مجموع در بر گیرنده صدها هزار بیت بوده، به دقت بررسی شده اند. جالب
است بدانید که در جمع آوری اولیه اشعار، نام حدود یکهزار شاعر نامدار و گمنام با
بیش از یکصد و شصت هزار بیت دیده می شد که از یک سو، موضوع های شعر بسیاری از آنان
با موضوع های مورد نظر این مجموعه همخوانی نداشتند و از سوی دیگر، اصرار مؤلف بر
رعایت توالی تاریخی شاعران – که در مورد شاعران گمنام مشقت ها و زمانبری های ویژه
خود را داشته – و به نوعی نمایانگر تطوّر شعر پارسی می باشد و نیز، اختصاص حداقل
ده نمونه شعر به یک موضوع، سبب گردید اشعار نغز شاعرانی که تاریخ تولد و وفات شان
نه تنها در تذکره الشعرهایی که در اختیار مؤلف بوده، یافت نشد، بلکه در شبکه
اینترنت نیز، مشاهده نگردید و یا در صورت داشتن تاریخ تولد و وفات، در منابع مختلف
تفاوت فاحش قرنی داشته اند و سرانجام، اشعار شاعران بی نامی که به «لاادری» شهرت
یافته اند؛ جملگی حذف گردند. بدیهی ست اشعار موضوع های کمتر از ده نمونه شعر را می
باید به این اشعار افزود.

در اینجا از بیم آنکه مبادا در منابع معتبری که مؤلف به
آنها دست نیافته، شرح حال و به تبع آن، تاریخ دقیقی از تولد و وفات برخی از شاعران
گمنام مورد نظرش یافت گردد، از آوردن نمونه های اشعار آنان خودداری و تنها به
ارائه نمونه های اندکی از اشعار شاعران بدون نام اکتفا می گردد.

 


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!