پنجره شعر از استاد: م . ح . رحمانی

پنجره


شعر از استاد: م . ح . رحمانی


باز کن پنجره را
و بیا ؛
با نگاهی دگر ، امروز
بر این صبح دل افروز نگر
صبح را باور کن
که پیام آور زیبایی هاست
و ببین ؛
که چگونه به سخاوت ، خورشید
از وجود عطش آلوده ی خود می کاهد
و فشاند همه جا ، بذر صفا
تا تن سرد زمین
از نفس های مسیحایی او
باز هم جان گیرد
باز کن پنجره را
تا ببینی که چه سان
رقص پروانه به دور گل سرخی
که همین ؛
صبح دیروز شکفت
زیر بال گل یاسی
که همه ساله به هنگام بهار
از دل باغچه ی کوچک ما
عطر خود را همه جا می پاشد ؛
با صمیمیت الهام گرفته از خاک .
یا گل لاله ی در بالکن همسایه
که به لبخند دهد
پاسخی سرخ و لطیف
به سلام خورشید .
یا همان قمری کوچک
که به خونسردی بهت آور خود
بر لب پنجره بنشسته و
نادیده گرفته ست ترا
و به آواز نوازشگر خویش
جفت خود را به طرب می خواند .
این همه نقش بدیع
که در این صبح
نوازشگر چشمان تو اند ،
همگی ؛
تفسیری ، روشن از زندگی اند
زندگی ؛ همنفس خوبی هاست
زندگی ؛ معنی زیبایی هاست


دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاه شما

گوگل یاهو!